فضائل الشهدا

قرارگاه سایبری سردار شهید ابوالفضل صادقی
لبیک یا حسین
فضائل الشهدا

هوالجمیل
دوستان سلام - خوش آمدید، و بعد: آنچه در این وبلاگ آمده و می‌آید تلاشی برای گردآوری خاطرات انقلاب و دفاع مقدس بویژه در شهر باستانی و مذهبی زرقان فارس است. در این راستا بارها فراخوان داده‌ایم و مراتب را از طریق نشریه محلی، پوستر و آگهی در مساجد، تریبون‌های مختلف در مجالس مذهبی، اردوهای آموزشی بسیجیان و ایثارگران، اینترنت، پیامک و تلفن و دعوتهای حضوری اعلام کرده‌ایم و از تمام مردم عزیز و ایثارگران گرانقدر زرقان خواسته‌ایم که هرگونه اطلاع و خاطره‌ای درباره شهدا و رزمندگان دفاع مقدس (ارتشی، سپاهی، جهادگر، بسیجی، و نیروهای تدارکاتی و تبلیغاتی پشت جبهه) دارند در اختیارمان بگذارند یا از طریق ایمیل hodhodzar@gmail.com و یا تلفن 09176112253 به ما اطلاع دهند تا ترتیب مصاحبه با آنها بدهیم. در همین رابطه تعدادی از عزیزان دعوت ما را اجابت کرده‌اند که مصاحبه‌های آنها را پس از پیاده سازی و نگارش و ویرایش در اینترنت گذاشته‌ایم. البته هنوز مصاحبه‌های زیادی در نوبتند که به یاری خداوند و استمداد از روح پر فتوح شهدا امیدواریم به نحو احسن و در اسرع وقت نسبت به آماده سازی آنها نیز اقدام کنیم. مجدداً از تمام عزیزان و همشهریان گرامی استدعا داریم برای ثبت خاطراتشان با ما تماس بگیرند تا هماهنگی‌های لازم برای مصاحبه با آنها به عمل آید.
از اینکه نظر شریفتان را از ما دریغ نمی کنید صمیمانه سپاسگزاریم.
والسلام
محمد حسین صادقی، زرقان فارس 00989176112253
Hodhodzar@gmail.com

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

Sunday, 22 Mehr 1397، 08:26 PM

چند شعر

v

آئینه­ی ایثار و رضا

در مدح و رثای بزرگترین اسوه و اسطوره زندگی‌ام، مادر عزیزم، مرحومه کربلائی حاجیه خانم پروین قائدشرفی، مادر سردار شهید ابوالفضل صادقی

مادرم ، ساده ولی عالی زیست
در توکل ، دل او بود چو کوه
در دلش گنج شکیبائی داشت
مثل یک چشمه‌ی جاری بر خاک
در توسل به رُسُل می‌مانست
غیرممکن به دلش دست نداشت
جوهرش ، جوهر دانائی بود
خانه‌اش کاهگلی اما پاک
مادرم سنگ صبور همه بود
چون دم از حق و عدالت می‌زد
از جوانی پی حقجوئی بود
محضرش بود پر از آرامش
هنری داشت به هر انگشتش
همت و عزم امورش ، والا
عزت و طبع بلندش چون کوه
بود آراسته ، بی آرایش
داشت او پنج پسر ، یک دختر
پدرم ثروت سرشاری داشت
ثروتش ، همسر و اولادش بود
والدینم که دو همدم بودند
پدرم بود پی نان حلال
فکر و ذکرش ، همه ، احکام خدا
باصفا ، پاک ، امین ، بی آزار
ذاکر و خادم ارباب ولا
از سحر تا سر شب ، در حرکت
مادرم همره او غرق تلاش
چونکه در سایه‌ی اینها بودیم
مادرم قصه و افسانه نبود
بود در رابطه با عالم راز
در دعا ، بود به فکر همگان
اعتمادش به خدا کامل بود
بود در صبر و رضا زینب‌وار
انقلاب ، آینه‌ی روحش بود
ظرف دهسال که یاران امام
در زمانی که بر و بوم وطن
مادرم مثل همه مادرها
سالها بود که آرام نداشت
روزی از جنگ نمی‌شد سپری
نه فقط پنج پسر در خط داشت
بود او مادر صدها جانباز
خانه‌اش مجمع حقپویان بود
کلّ یاران ، پسرانش بودند
سالها گوشه‌ی در ، جایش بود
بود او مادر کل شهدا
گرچه از داغ ابوالفضل رشید
داشت اما به دلش صدها داغ
روح او داغ‌تر از صحرا بود
داغ پرپرشدگان پیرش کرد
مادرم گرچه بسی سختی دید
رنج و غم بر دل او زور نشد
او سعادت به ولا می‌دانست
کربلائی شدن او ز شباب
کربلائی شدنش ساده نبود
چونکه شد حاجت او جمله روا
چون خدا کرد بسی امدادش
عهد او بود که در راه حسین
او وفا کرد به عهدش ز ولا
بی توقع ز امام و ز نظام
گرچه یک عمر فداکاری کرد
مادرم ، سخت ولی زیبا زیست
والدینم دو حسینی بودند
والدین شهدا ، این هستند
ریشه‌ی سرخ قیامند همه
چون به دل وارث عهدی هستند
چونکه کردند به مولا بیعت
تا ز نو حامی مولا گردند

 

 

با طُمأنینه‌ی اِجلالی زیست
هستی‌اش بود پُر از فرّ و شکوه
سیرتش مجد اهورائی داشت
بود جوشنده و بخشنده و پاک
رمز هر بسته دری می‌دانست
فکر او کوچه‌ی بن بست نداشت
دل او گنج توانائی بود
مثل فردوس که روئیده ز خاک
خانه‌ی کوچک او محکمه بود
حرف خود را به صراحت می‌زد
شُهره در رأفت و حقگوئی بود
و معطر به صفا و سازش
بود دیوان هنر در مشتش
عفت و مِهر و غرورش، والا
در وفاداری و ایمان، نستوه
بود پیراسته ، بی پیرایش
دختری از همه رو چون مادر
گنج و دارائیِ بسیاری داشت
مادرم ، گنج خدادادش بود
ثروتِ معنویِ هم بودند
و ز انصاف ، دلش مالامال
دل او گلشن قرآن و دعا
قانع و با ادب و مردم دار
اشکریزان ز غم آل عبا
سفره‌اش ساده ولی پُر برکت
پی آسایش و امرار معاش
ما ز خوشبخت‌ترین‌ها بودیم
یک زن مؤمن ایرانی بود
داشت پیوسته به دل نذر و نیاز
نذر می‌کرد برای دگران
می‌گرفت آنچه ز حق سائل بود
دل به حق داده و در اوج وقار
پیر فرزانه‌ی ما نوحش بود
گشته بودند همه وقف قیام
گشت پامال هجوم دشمن
بود وقف هدف روح خدا
غیر غم ، هر سحر و شام نداشت
که نبودش به خط خون ، پسری
او بسی مرد خطر در خط داشت
داشت بهر همگی نذر و نیاز
مادر کلّ بلاجویان بود
همه آرامش جانش بودند
چشم در راه پسرهایش بود
داشت از داغ همه شور و نوا
قامت مادرم از غصه خمید
از غم آنهمه بشکسته چراغ
دل او دشت شقایقها بود
عاقبت ، درد ، زمینگیرش کرد
همه را باعث خوشبختی دید
شُکر هرگز ز لبش دور نشد
قرب حق را به رضا می‌دانست
داد بر او هدفی عالی و ناب
بی جهت ، عاشق و آزاده نبود
نذر خود را به عمل کرد ادا
کرد او وقف ولا ، اولادش
بشود حامی و خونخواه حسین
و شد آئینه‌ی ایثار و رضا
او به تکلیف ، عمل کرد ، مدام
نه شکایت ، نه طلبکاری کرد
چون عطش در تب عاشورا زیست
رهرو راه خمینی بودند
افتخار وطن و دین هستند
روح پنهان نظامند همه
همه در بیعت مهدی هستند
می‌نمایند به دنیا رجعت
و ولینعمت دنیا گردند

 

  دهه مبارکه فجر 1392   -  مصادف با اربعین فراق مادر مهربانم

 

 

قوی باش پسرم، تسلای مریم به مسیح

 

بسیج جهانی اسلام

سوگنامه‌‌‌ای برای مسجد بابِری که توسط هندوهای افراطی تخریب شد. 

خزان آمد و موسم گل گذشت
تغزل به میلاد گلها رواست
تمام غرورم که معشوق بود
دلم مُثله شد زیر رگبار زخم
کسی هست فریاد را بشنود؟
                 ***

من اسلام مظلوم غمدیده‌ام
ولی در خط آتش خون و دود
چنان واحه‌ای در کویر زمان
ولی رهزنان آتش افروختند
شهیدان که هستند چون ریشه‌ام
در آتش تولد شدم آن زمان
سرانجام هر شعله خاکستر است
به هر جا که نامی ز اسلام بود
فکندند آتش ز نو بر تنم
فلسطین که طفل رشید من است
چرا رفته طفل رشیدم ز یاد
مرا داغ «بوسنی» به آتش کشید
عزادار و آشفته حال و فقیر
ندارم توقع ز دنیای کر
که بر سازمان عهدۀ دیگر است
مسلمان مسلمان مخاطب توئی
علیه تو کردند اعلام جنگ
نشستی و دشمن، غرورت شکست
نشستی و دشمن در آمد ز در
گرفتند بزم دف و جام را
زدی چنگ در دامن ناکسان
فشاندی به دامان حسرت، سرشک
مداوای تو آه و افسوس نیست
چه شد غیرت مرگبار علی
نزن دیگر از یاوۀ صلح، لاف
مقدس ترین خشم را از نیام
ز کابوس جنگ جهانی نترس
چو برپاست جنگ جهانی کنون
مزن اشک حسرت بر آتشفشان
کن اعلام خونین‌ترین نام را
بزن شعله در جان بانیِّ کفر
گذشت آتش فتنه‌ها از سرت
چرا در هراسی چرا صابری؟
خدایا بسیجی مگر مرده است
پس از باربری نوبت دیگری‌ست
اگر ای مسلمان نیابی حضور
                 ***

تو اسلام را رهبری یا علی
که کبریت در دست فهمیده است

 

 

 

دگر فصل سبز تغزل گذشت
ولیکن به فصل خزان نارواست
کنون خفته در آتش و خون و دود
کنم ناله سر زیر آوار زخم
جنون نامۀ داد را بشنود؟
               ***

غریبانه یک عمر نالیده‌ام
نیاورده‌ام لحظه‌ای سر فرود
صفا داده‌ام بر دل عابران
و تاریخ سبز مرا سوختند
بر افلاک بردند اندیشه‌ام
زدم شعله بر هستی رهزنان
سرانجام من شعلۀ دیگر است
وقیحانه اهریمن آتش گشود
یتیمان نشستند در دامنم
مگر نه گرفتار اهریمن است
که ؟ زیتون به زخم کبوتر نهاد؟
تنم طعم تلخ تبر را چشید
سراغ دلم را ز «کابل» بگیر
نه از سازمان حقوق بشر
دفاعش ز حق تجاوزگر است
فرو رفته در آتش تب توئی
نمودند از هر طرف عرصه تنگ
ستون حرم در حضورت شکست
فکندند در مرز و بومت شرر
ربودند ناموس اسلام را
عدالت طلب کردی از ظالمان
نباریدی اما ز غیرت، سرشک
که این مرهم زخم ناموس نیست
چرا زنگ زد ذوالفقار علی
برون آر تیغ شرف از غلاف
بر آر و بگیر از عدو انتقام
ز تزویر و زور و تبانی نترس
چرا ارض اسلام غلطد به خون؟
بزن آتش خشم خود در جهان
«بسیج جهانی اسلام» را
برافکن بسیج جهانیِ کفر
کجایند مردان جنگاورت
ندیدی مگر مسجد بابِری؟
که دشمن به بیت تو ره برده است
که در آسیا رسم نوبت‌گری‌ست
نمانَد ز اسلام جز سنگ گور
                 ***

بده اذن جنگاوری یا «علی»
و دنیا ز باروت پوشیده است

 

 

زرقان- آذر 1371

 

 

 

 

 

 

فوق‌سری‌ترین گزارش

سنگر ما پر از مشاجره است
دشمن ما عیان و بی پرده
دشمنان چارسوی ما بیدار
سنگر ما شده پر از فتنه
غافل از دشمن تجاوزگر
بر خلاف گذشته ، سنگر ما
سنگر ما برای خدمت بود
نیست دیگر میان ما جاری
روح ایثار خفته در گلزار
در ادارات ، دین حق ، کمیاب
آنوفل بسکه خورده خون شهید
جمع ویروس‌ها و انگل‌ها
حب دنیا که رأس هر کینه است
چونکه دین نیست در عمل‌هامان
طعنه و بدزبانی و غوغا
دشمنان در طریق باطلشان
ما ولی در طریق حق ، مفروق
همت ما کنون فقط پست است
همگی فکر انتخاباتیم
باز هم بوی فتنه می‌آید
 گر که خواهیم صلح و امنیت
از شعار دروغ و رنگ و ریا
گرچه دشمن به دوست بسته امید
خاطرات حماسه‌ی امت
بر خلاف خواص ، سنگر خلق
شعر ما دیدبان این خلق است
این چکامه که شرح پایش ماست
بارالها به حرمت شهدا

 

 

غافل از اینکه در محاصره است
دور اردوی ما کمین کرده
ما ولی خفته در صف پیکار
جمع یاران به خون هم تشنه
همه در فکر ضربه بر سنگر
جلوه‌گاه منیّت است و ریا
نی برای مقام و ثروت بود
سبقتی در ره فداکاری
گمشده در خواص ما ایثار
انقلابیگری ، دروغی ناب
دایناسور گشته در نقاب جدید
خفته در قلب اقتصاد ما
در دل میزها نهادینه است
مرده ، اخلاق ، در جدل‌هامان
شده رایج‌ترین عبادت ما
غرق در وحدت است محفلشان
قلب وحدت ز دست ما ، محروق
لانه‌ی عنکبوت‌ها سست است
غافل از دشمنان بدذاتیم
فتنه جز جنگ و خون نمی‌زاید
هست درمان درد ما وحدت
گشته بی اعتماد ، امت ما
می‌هراسد ولی ز خلق رشید
مانده در یاد دیو پر نخوت
بوده در التزام رهبر خلق
پاسدار کیان این خلق است
فوق‌سری‌ترین گزارش ماست
حفظ کن سنگر ولایت ما

 

جعبۀ سیاه نسل رو به انقراض

رفته با نگاه نسل رو به انقراض
آهوی خیال من دویده بی قرار
چشم بی‌فروغ و ارغوانی غروب
خیره گشته شهر شیک سنگواره
ها
ای مهاجمان میزها ، که بوده
اید
جز حماسه آفرینی و رضا و عشق
در خیال و انتظار و آرزو گذشت
ما به درد موزه
های جنگ میخوریم
نسل بعد لازم است بررسی کند
هست قلب داغدار و پر ز راز ما
راز انقراض ما «ز خود گذشتگی» است
در بقای اصلح و تنازع بقا
آی مومیائیان چه بی‌تفاوتید
غیر آن سوار سبز پوش شهر عشق

 

 

 

دل به قتلگاه نسل رو به انقراض
سوی وعده
گاه نسل رو به انقراض
گشته جلوه
گاه نسل رو به انقراض
بر فسیل آه نسل رو به انقراض
زنده در پناه نسل رو به انقراض
چیست اشتباه نسل رو به انقراض
روز و سال و ماه نسل رو به انقراض
- آخرین پناه نسل رو به انقراض
دین و رسم و راه نسل رو به انقراض
جعبه
ی سیاه نسل رو به انقراض
بوده این گناه نسل رو به انقراض
شد فدا سپاه نسل رو به انقراض
آتش است آه نسل رو به انقراض
کیست دادخواه نسل رو به انقراض

 

ما نسل نجیب نردبانها

تقدیم به هرکسی که در وطن ما مسئولیتی دارد از دهدار تا رئیس جمهور

بردیم تو را به آسمانها
 گردید بنا امارت تو
 خدمت شده بسیار امّا
 در کشور علم و عشق و ثروت
یک عده رسیده
اند بر عرش
یک عده نشسته
اند بر خاک
یک عده جوان و پیر و کودک
گردیده گران تمام اجناس
ما از چپ و راست ضربه خوردیم
یک راه فقط به پیش داریم
 تا فوت نگشته فرصت تو
این غایت انقلاب ما نیست

 

 

ما نسل نجیب نردبانها
بر کوه رفیع استخوانها
از چیست نَژَندی روانها
ننگ است وفور ناتوانها
از غارت جیب کاروانها
تا سر بزند اجل به آنها
جویند فقط زباله دانها
جز جان و ارادۀ جوانها
در طول سفر ز ساربانها
اصلاح تمام سازمانها
شو جلوۀ سبز آرمانها
یاد آر ز فجر میزبانها

 

آنوفل ها

آنوفل ، ثانیه را دید به کام
بر روی پیکر آلاله نشست
با طمأنینه و قلبی حاضر
آخرین رکعت خون را نوشید
لاله ها خون لذیذی دارند
کاش آلاله فراوان بشود
رفت آهسته به بازار سیاه
عنکبوت و مگس و عقرب و موش
آنطرف ، در خط خون می‌خواندند
شد سرازیر ز سرچشمه عشق
لاله ها در پی هم می‌رفتند
کربلا گشت وطن اما باز
اندک اندک آنوفل‌ها گشتند
تا که شد باغ شهادت بسته
شد دگردیسی تزویر شروع
داغهای دلم امشب شد شعر
عطر آلاله چرا شد پنهان
بوی گنداب تکاثر ز چه رو
ز چه رو در همه جا پیچیده
تا ابد بر آنوفل ها نفرین

 

 

و به خونخواهی دل کرد قیام
آن مقدس پشۀ خون آشام
آنوفل ریخت نوافل در جام
و به مرداب فرستاد سلام

 آنوفل زمزمه می‌کرد مدام :
تا نمانیم دگر ما ناکام. 
از چپ و راست ولی گام به گام
بسته بودند در آنجا احرام
نوحه و نافله ، یاران امام
خون هفتاد و دو گلگون اندام
به سراپردۀ وحی و الهام
آنوفل بود پی سود و سهام
دایناسورهای نجیب و خوشنام
غول صدچهره ، عوض کرد مرام
غول ، شد دایۀ بهتر از مام
پاره‌های جگرم گشت کلام
در پس پردۀ مات ابهام
می‌رسد لحظه به لحظه به مشام
بوی گندیدۀ این پست و مقام
بر شهیدان ره عشق , سلام

 

 

 

 

 

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

In the name of Allah

سِجّیل در تِل آویو

چون چلچله های حامل سِجّیلیم

در هم شکننده ی سپاه فیلیم

گر ، امر کند رهبر ما، در یک دَم

نابود کنندگان اسرائیلیم

یا علی Ya Ali یا علی Ya Ali یا علی Ya Ali 

از کتاب کوثریه صفحه ۵۴۷

دانلود صلواتی کتاب کوثریه

دانلود صلواتی کتابهای جدید هدهد - از سایت کتابراه

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و فرجنا بهم

  1. Sejjil in Tel Aviv // As the swallows carried the Sejjil--We are the breaker of the Elephant Corps--If our leader orders, in one breath--We are the Destroyers of Israel // Kowsaria poem Book, page 547
  2. Sejjil à Tel Aviv // Tandis que les hirondelles portaient le Sejjil - Nous sommes le briseur du corps des éléphants - Si notre chef ordonne, en un seul souffle - Nous sommes les destructeurs d'Israël // Livre de poème de Kowsaria, page 547
  3. Təl-Əvivdə Səccil // Qaranquşlar Səccili daşıyarkən - Biz Fil Korpusunu qıran bizik - Rəhbərimiz əmr edərsə, bir nəfəsdə - Biz İsrailin Yıxanlarıyıq // Kowsaria şeiri Kitab, səhifə 547
  4. Sejjil in Tel Aviv // Wie die Schwalben den Sejjil trugen - Wir sind der Brecher des Elefantenkorps - Wenn unser Anführer in einem Atemzug befiehlt - Wir sind die Zerstörer Israels // Kowsaria-Gedichtbuch, Seite 547
  5. 아비브의 세질 // 제비가 세질을 운반 -우리는 코끼리 군단의 파괴자-우리 지도자가 명령하면 한숨에-우리는 이스라엘의 파괴자 // Kowsaria , 547 페이지
  6. Sejjil in Tel Aviv // Soos die swaeltjies die Sejjil gedra het - Ons is die breker van die Olifantkorps - As ons leier in een asem bevel gee - Ons is die vernietigers van Israel // Kowsaria-gedigteboek, bladsy 547
  7. Седжиль в Тель-Авиве // Как ласточки несли сейджиль - Мы разрушили Корпус слонов - Если наш лидер прикажет, на одном дыхании - Мы разрушители Израиля // Книга стихов Ковсария, стр. 547
  8. तेल अवीव // में Sejjil रूप स्वैलोज़ Sejjil किया -, एक सांस में हमारे नेता आदेश है - - हम हाथी कोर के ब्रेकर हैं हम की इसराइल // Kowsaria कविता पुस्तक, पेज 547 विध्वंसक हैं
  9. سجّیل فی تل أبیب // بینما حملت السنونو سفینة سجیل -  نحن محطم سلاح الفیل - إذا أمر قائدنا ، فی نفس واحد - نحن مدمرو إسرائیل // Kowsaria poem Book ، صفحة 547
  10. סג'יל בתל אביב // כשהסנוניות נשאו את סג'יל - אנחנו המפסק של חיל הפילים - אם המנהיג שלנו מצווה, בנשימה אחת - אנחנו מחריבי ישראל // ספר השירים של קובסריה, עמוד 547
  11. Sejjil Tel Aviv'de // Kırlangıçlar Sejjil'i taşıdığı gibi - Fil Birliği'nin kırıcısıyız - Liderimiz bir nefeste emrederse - Biz İsrail'in Yok Edicileriyiz // Kowsaria şiir Kitabı, sayfa 547
  12. 特拉夫的塞吉尔//燕子着塞吉尔-是大象军团的破坏者-如果我领导人一口命令我是以色列的毁//科瓦亚诗集,第547
  13. Sejjil en Tel Aviv // Como las golondrinas llevaron el Sejjil - Somos los que rompen el Cuerpo de Elefantes - Si nuestro líder lo ordena, de una vez - Somos los Destructores de Israel // Libro de poemas Kowsaria, página 547
  14. テルアビブのセジ//ツバメがセジルを運んだとき-私たちは象の軍の破者です-私たちの指導者が一に命令した場合-私たちはイスラエルの逐艦です//コウサリアの詩集、547
  15. Sejjil em Tel Aviv // Enquanto as andorinhas carregavam o Sejjil - Nós somos o destruidor do Corpo de Elefantes - Se nosso líder ordena, em um fôlego - Nós somos os Destruidores de Israel // Livro de poemas de Kowsaria, página 547
  16. Sejjil in Tel Aviv // Zoals de zwaluwen de Sejjil droegen - Wij zijn de breker van het Olifantenkorps - Als onze leider beveelt, in één adem - Wij zijn de Vernietigers van Israël // Kowsaria gedichtenboek, pagina 547
  17. Sejjil di Tel Aviv // Seperti burung layang-layang membawa Sejjil - Kami adalah pemecah Korps Gajah - Jika pemimpin kami memerintahkan, dalam satu nafas - Kami adalah Penghancur Israel // Buku puisi Kowsaria, halaman 547
  18. Sejjil a Tel Aviv // Mentre le rondini trasportavano il Sejjil - Noi siamo i demolitori del Corpo degli elefanti - Se il nostro capo ordina, in un fiato - Siamo i distruttori di Israele // Libro di poesie di Kowsaria, pagina 547
  19. Sejjil huko Tel Aviv // Kama mbayuwayi walibeba Sejjil - Sisi ndio wavunjaji wa Kikosi cha Tembo - Ikiwa kiongozi wetu anaamuru, kwa pumzi moja - Sisi ni Waangamizi wa Israeli // Kitabu cha shairi la Kowsaria, ukurasa 547
  20. Sejjil Թել Ավիվում // Երբ ծիծեռնակները տանում էին Sejjil - Մենք փղերի կորպուսը ջարդողն ենք - Եթե մեր ղեկավարը հրամայի, մի շնչով - Մենք ենք Իսրայելի ոչնչացնողները // Կովսարիա բանաստեղծություն գիրք, էջ 547

Ya Ali

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 22 Mehr 97 ، 20:26
هیئت خادم الشهدا