فضائل الشهدا

قرارگاه سایبری سردار شهید ابوالفضل صادقی
لبیک یا حسین
فضائل الشهدا

هوالجمیل
دوستان سلام - خوش آمدید، و بعد: آنچه در این وبلاگ آمده و می‌آید تلاشی برای گردآوری خاطرات انقلاب و دفاع مقدس بویژه در شهر باستانی و مذهبی زرقان فارس است. در این راستا بارها فراخوان داده‌ایم و مراتب را از طریق نشریه محلی، پوستر و آگهی در مساجد، تریبون‌های مختلف در مجالس مذهبی، اردوهای آموزشی بسیجیان و ایثارگران، اینترنت، پیامک و تلفن و دعوتهای حضوری اعلام کرده‌ایم و از تمام مردم عزیز و ایثارگران گرانقدر زرقان خواسته‌ایم که هرگونه اطلاع و خاطره‌ای درباره شهدا و رزمندگان دفاع مقدس (ارتشی، سپاهی، جهادگر، بسیجی، و نیروهای تدارکاتی و تبلیغاتی پشت جبهه) دارند در اختیارمان بگذارند یا از طریق ایمیل hodhodzar@gmail.com و یا تلفن 09176112253 به ما اطلاع دهند تا ترتیب مصاحبه با آنها بدهیم. در همین رابطه تعدادی از عزیزان دعوت ما را اجابت کرده‌اند که مصاحبه‌های آنها را پس از پیاده سازی و نگارش و ویرایش در اینترنت گذاشته‌ایم. البته هنوز مصاحبه‌های زیادی در نوبتند که به یاری خداوند و استمداد از روح پر فتوح شهدا امیدواریم به نحو احسن و در اسرع وقت نسبت به آماده سازی آنها نیز اقدام کنیم. مجدداً از تمام عزیزان و همشهریان گرامی استدعا داریم برای ثبت خاطراتشان با ما تماس بگیرند تا هماهنگی‌های لازم برای مصاحبه با آنها به عمل آید.
از اینکه نظر شریفتان را از ما دریغ نمی کنید صمیمانه سپاسگزاریم.
والسلام
محمد حسین صادقی، زرقان فارس 00989176112253
Hodhodzar@gmail.com

طبقه بندی موضوعی

۷ مطلب در بهمن ۱۴۰۲ ثبت شده است

Sunday, 29 Bahman 1402، 05:03 PM

نثار ارواح مطهر شهدا صلوات

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و فرجنا بهم

والسلام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 29 Bahman 02 ، 17:03
هیئت خادم الشهدا
۱- شهید علی حسن زاده
۲-شهید سعادت قاسم زاده
۳-شهید معصومعلی جهانی مقدم
۴- شهید سمیع الله قنبری
۵-شهید صحبت علی قاسم زاده
۶-شهید علی عابدی
۷-شهید حسین باقری
۸-شهید اشکبوس غلامزاده
۹-شهید رضا جهانی
۱۰-شهید ضیاءالله امیر زاده
روحشان شاد، یادشان گرامی و راهشان پر رهرو باد
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 21 Bahman 02 ، 23:55
هیئت خادم الشهدا

هوالجمیل / در قرآن آیات متعددی درباره شهید و فضیلت آن در راه خدا ذکر شده است که به اختصار قسمتی از آن را بیان می‌کنیم. به نقل از سایت اجتماعی:

الف- بررسی آیات قرآن

1- سوره بقره، آیه 154:
«و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل‌الله اموت بل احیاء ولکن لا تشعرون»
«کسی را که در راه خدا کشته شد، مرده نپندارید، بلکه او زنده جاوید است، ولیکن شما این حقیقت را نخواهید یافت.»
در آیه بالا 3 تذکر بسیار مهم درباره شهدا به انسان‌های دیگر شده است:
1- در پندار و گفتار در مورد شهدا نباید لفظ (مرگ) را بکار برد.
2- حیات شهدا بعد از شهادت برای همیشه جاودان است.
3- ما توان درک زندگی شهدا را نخواهیم داشت.
در حقیقت این سوره جایگاه شهید را نشان می‌دهد، تا جایی که بشر نمی‌تواند مقام رفیع شهید را درک کند.
2- سوره آل عمران، آیه 139- 140
«و لا تهنوا و لا تخرنوا و انتم الاعلون ان کنتم مومنین»
«سست نشوید و اندوهگین نباشید و شما برترید، اگر هستید مومنان»
این آیه بعد از جنگ احد نازل شد، که مومنان در جنگ شکست خوردند. اینجا می‌خواهد تذکر بدهد که اگر دارای ایمان استوار باشید و برای همیشه برترید و شما شاهدان و رهبران بر هم نیز هستید.
3- سوره حج، آیه 58:
«والذین هاجروا فی سبیل‌الله ثم قتلوا او ماتوا لیرزقنهم الله رزقا حسنا و ان‌الله لهو خیر الرازقین»
«و آنان که در راه خدا از وطن هجرت گزیده و در این راه کشته شده یا مرگ‌شان فرا می‌رسد. البته خدا رزق و روزی نیکویی نصیب‌شان می‌گرداند، که همانا خداوند بهترین روزی ‌دهندگان است.»
در این آیه پاداش کسانی که برای رضای خدا هجرت را برگزیند، رزق و روزی خاص معرفی می‌کند، یعنی برندگان این صحنه پاداش را از خود خدا می‌گیرند. در حقیقت این آیه ایجاد انگیزه می‌کند و شارژ کننده برای کسانی که می‌خواهند در مقابل اهریمنیان ایستادگی کنند.
4- سوره آل عمران، آیه 169:
«و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل‌الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»
«مرده نپندارید کسانی که در راه خدا کشته می‌شوند، بلکه زنده‌اند و نزد خدای خود روزی می‌برند. »
در این آیه تفاوت مردن معمولی با کسانی که در راه خدا شهید شدند، بوضوح دیده می‌شود و یک پاداش بزرگ برای این گروه در نظر گرفته شده است و آن روزی خوردن در نزد خداوند متعال می‌باشد.
این آیه از ویژگی‌های شهدا پرده برداشته که آنان زنده‌اند و تمام خصوصیات حیات را دارا می‌باشند. از آثار حیات، روزی خوردن و ارزاق است که شهدا به نحو احسنت از آن برخوردارند.
5- سوره توبه، آیه 20:
«الذین ءامنوا و هاجروا و جهدوا فی‌ سبیل‌الله باموالهم و انفسهم اعظم درجة عندالله و اولئک هم الفائزون»
«کسانی که ایمان آورده و هجرت کرده و در راه خدا با مال و جانشان به جهاد پرداخته‌اند، نزد خدا مقامی هر چه والاتر دارند و اینان همان رستگارانند.»
در این آیه جهاد گران با مال و جان در راه خدا را رستگاران معرفی کرده و سعادت آنها را تظمین کرده چرا که مقام‌شان در نزد خداوند بلند است یعنی کسانی که بی‌تفاوت به مستبد نیستند و در برابر کافران قیام می‌کنند را تشویق می‌کند و پاداش آنها را سعادت و مقام بلند و رستگاری معرف کرده است.
6- سوره نساء، آیه 73:
«لیقتل فی سبیل الله الذین یشرون الحیوة الدنیا بالاخرة و من یقتل فی سبیل‌الله فیقتل او یغلب فسوف نوتیه اجرا عظیما»
«مومنان باید در راه خدا با آنان که حیات مادی دنیا را بر آخرت گزیدند جهاد کنند و هر کسی در جهاد به راه خدا کشته شود فاتح است زود باشد که او را اجری عظیم دهیم.»
در این آیه ابتدا تکلیف مومنان را مشخص می‌کند که در برابر کسانی که دنیای مادی را بر آخرت ترجیح دادند، باید جهاد کنند. و حالا اگر در این جهاد کشته شوند و چه فاتح هر دو را پیروز می‌‌داند و پاداش عظیم می‌دهد.
در آیات فوق شهدا را انسان‌هایی برجسته و بیدار معرفی می‌کند و آنها را پیروز واقعی این دنیا و آن دنیا و روزی خور در نزد خداوند و سعادتمند و فاتح و دارای مقام بلند و شاهد بر دیگر امت‌ها معرفی می‌کند و پاداش شهدا را خداوند بر خود مفروض می‌داند.

ب-احادیث

1- امام صادق (ع) از رسول خدا (ص) نقل فرمودند: «سه طایفه شفاعت می‌کنند و شفاعتشان پذیرفته می‌شود: پیغمبران، علماء و شهدا.» (جامع الحادیث الشیعه، ج 3، ص 16)
2- رسول‌ خدا (ص) می‌فرمایند: «کسی که از خانه خود به قصد نگهبانی مرزها و یا برای جنگ و جهاد در راه خدا بیرون آید، در هر قدمی که بر می‌‌دارد، هفتصد هزار حسنه داده می‌شود و هفتصدهزار گناه از وی بخشیده می‌شود، او در ضمان و بر عهده خدا خواهد بود به هر نحوی که بمیرد، چه با اجلش بمیرد و یا اینکه شهید شود و چنانچه برگردد، بخشوده شده و پاک گشته و دعایش در پیشگاه خدا مستجاب خواهد بود.
3- رسول‌ خدا (ص) فرمود: مافوق هر نیکی، نیکی بیشتر و هنری وجود دارد، آنجا که مردی که در راه خدا کشته می‌شود، بالاتر از آن نیک نیست.
4- امام رضا (ع) از علی (ع) نقل می‌کند که جوانی در هنگام سخنرانی امام علی (ع) از امام سوال کرد که فضیلت جنگجویان خدا را برای من تشریح کن. امام علی (ع) از رسول خدا حدیث مفصلی را نقل می‌کند از لحظه‌ای که جهاد‌گر به میدان جنگ می‌رود تا لحظه‌ شهادت که در اینجا قسمتی از آن را ذکر می‌کنیم: «هنگامی که جهت نبرد پا به میدان می‌نهد و نیزه ها و تیرها رد و بدل می‌شود و جنگ تن به تن شروع می‌گردد، فرشتگان با پر و بال اطراف آنان را می‌گیرند و از خدا می‌خواهند که او در میدان ثابت قدم باشد. در این هنگام منادی فریاد منادی فریاد می‌زند: «بهشت زیر سایه شمشیرهاست.» در این هنگام ضربات دشمن بر پیکره شهید ساده‌تر و گواراتر از نوشیدن آب خنک در روز گرم تابستان است. هنگامی که شهید هنوز به زمین نرسیده، حوریان بهشتی به استقبال او می‌شتابند و نعمات بزرگ معنوی و مادی که خدا جهت وی فراهم ساخته است، برای وی شرح می‌دهند و هنگامی که به روی زمین قرار می‌گیرد، زمین می‌گوید: «آفربن بر روح پاکیزه‌ای که از بدن پاکیزه عروج می‌کند. بشارت باد بر تو. چیزی که نه چشمی آن را دیده است و نه گوشی آن را شنیده است و نه از قلبی خطور کرده است، مخصوص توست و انتطار تو را می‌کشد.»
خداوند متعال چنین می‌فرماید: «من سرپرست بازماندگان توام. هر کسی بازماندگان تو را خشنود کند، مرا خشنود کرده است و هر کسی آنها را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است.»(از مرحوم طبری در مجمع البیان)
5- رسول خدا (ص) فرموده است: «خداوند چنین فرموده است، من جانشین شهید در خانواده وی هستم. هر کسی رضایت خانواده شهید را جلب کند، رضایت مرا جلب کرده است و هر کسی آنها را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است.»(وسائل الشیعه، باب 25، حدیث 3)
6- رسول خدا (ص) فرمود:
«شفع الشهید نبی سبعین من اهله.»
«شهید هفتاد نفر از بستگان خود را شفاعت می‌کند.»(کتر العمال، ج 4، ص 1-4)
در این حدیث و احادیث دیگری که در مورد شهادت و مقام شهید آمده است، همه درجه بلند و مقام عظیم شهید را نشان می‌دهد که بهترین نیکی است و شهید را به‌عنوان شاهد جامعه معرفی می‌کند که رضایت خداوند را شهید با کارش جلب می‌کند، حتی تا جایی که سرپرست خانواده شهید را خداوند خود به‌عهده می‌گیرد. بلندترین مقام در آخرت شفاعت است که این مقام از آن پیغمبران، بزرگان و امامان است که در این کار نیز شهدا با آنان برابری می‌کنند، یعنی می‌توانند شفاعت هفتاد نفر را بکنند.
پاورقی:
1. مجمع البحرین. ج3، ص80، ذیل واژه شهد.
2. آل عمران: 169.
3. ابراهیم: 28.
4. ر.ک: طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1397ق، ج 1، ص 534، طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سوم، 1379، ج 4، ص 62.
5. ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1367 ش، ج 23، ص 349، 350، 355.
6. ر.ک: الجمعه العروسی الحویزی، عبدعلی. نورالثقلین، قم، مطبعة العلمیة، چاپ سوم، بی تا، ج 5، ص 243.
7. نورالثقلین، همان.
8. ر.ک: مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404 ق، ج 1، ص 186.
9. محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، الطبعة الاولی، 1419 ق، ج 5، ص 198.
10. ر.ک: بحارالانوار،‌ همان، ج 97، ص 50.
11. ر. ک: همان، ج 23، ص 233.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 20 Bahman 02 ، 06:58
هیئت خادم الشهدا
شهیدی که روز مبعث به دنیا آمد و شب مبعث شهید شد

نویدشاهد: محمّد على پلیان - فرزند غلامحسین - در اوّل دى ماه سال 1342 در شهرستان مشهد چشم به جهان گشود. پدرش مى ‏گوید: «در شب مبعث حضرت رسول(ص) به دنیا آمد. همه اقوام مى‏ گفتند: بروید و تمام شهر را چراغانى کنید.»

همچنین نقل مى ‏کند: «تقریباً 20 روز از تولّدش مى‏ گذشت که من او را در بغل داشتم و در یکى از راهپیمایى ‏ها بودم که بسیار شلوغ شد. در همان زمان امام خمینى(ره) را دستگیر کرده بودند و به ایشان گفته بودند: چرا کسى براى شما کارى نمى ‏کند؟ امام(ره) فرموده بودند: سربازان من در گهواره هستند. همان طور هم شد و او در راه خدا و امام(ره) شهید گردید.»

کودکى فعّال بود. دوره‏ ابتدایى را در سال 1348 آغاز کرد و در جبهه درسش را ادامه داد. زمانى که پدرش در مدرسه براى او خوراکى مى ‏برد، بسیار ناراحت مى‏ شد.

با نوه‏ هاى آقایان سبزوارى و خامنه ‏اى فوتبال بازى مى‏ کردند، با افراد ثروتمند ارتباط نداشت. با افراد با ایمان و با تقوا رابطه داشت و بسیار صبور بود.

قبل از انقلاب با تعطیل کردن مدرسه، در زیرزمینى موادّ منفجره درست مى‏ کرد و به دوستانش مى ‏داد. اعلامیّه پخش مى‏ کرد. والدینش مى ‏گویند: «ما از طریق پسرم با انقلاب آشنا شدیم.»

همچنین مى‏ گویند: «ما رادیو و تلویزیون نداشتیم. به خانه اقوام که تلویزیون داشتند مى‏ رفتیم و فیلم نگاه مى‏ کردیم. شهید به ما مى ‏گفت: این فیلم ‏ها را نگاه نکنید. ما را بسیار نصیحت مى ‏کرد.». در راهپیمایى ها شرکت مى ‏کرد. در مدرسه مسئول توزیع شیر و کیک بود. با بچّه هاى دیگر شیرها را داخل جوى ‏ها مى ‏ریختند و بر روى دیوارها شعار مى‏ نوشت.

در تظاهرات «یکشنبه خونین» در صف جلو تظاهر کنندگان بود که عکسش در روزنامه چاپ شده بود.

در روز «یکشنبه خونین» با موادّ منفجره به اتفّاق مردم، فروشگاه ارتش را آتش زدند که در همان درگیرى زخمى شده بود. بعد از پیروزى انقلاب در خیابان‏ ها کشیک مى ‏داد. جذب بسیج شد، به مسجد مى رفت و فعّالیّت مى ‏کرد. محمّد على پلیان به منظور حفظ و تداوم انقلاب وارد بسیج شد. سربازى را در سپاه خدمت کرد.

کتاب ‏هاى مذهبى، شهید مطهّرى، شهید مفتح و زندگى ‏نامه‏ حضرت فاطمه(س) را مى ‏خواند.

مى ‏گفت: «دنیا پوچ است، اصل آخرت است. دنیا ارزشى ندارد، سعى کنید براى آخرت توشه ‏اى داشته باشید.» به خواهرانش توصیه مى‏ کرد: «حجاب را رعایت کنند.» مى‏ گفت: «پیرو قرآن و نماز باشید.» به مسائل مذهبى اهمیّت مى‏ داد. به خواهرانش مى ‏گفت: «تا زنده هستیم باید انقلاب را ادامه دهیم.»

نماز شب مى‏ خواند. قرآن گوش مى‏ داد. پدر به نقل از مادر شهید مى‏ گوید: «در دوران مجروحیّتش نماز شب مى ‏خواند. یک ‏بار در پشت بام نماز شب مى خواند و همسایه‏ ها فکر کردند او از پشت بام آن‏ها را نگاه می ‏کند امّا بعد متوجّه شدند نماز مى‏ خواند. وقتى به پسرم گفتم، گفت: دیگر بالاى پشت بام نمى‏ خوابم، چون نمى‏ خواهم مزاحم دیگران شوم.»

آرزو داشت راه کربلا باز شود. براى مکّه ثبت نام کرده بود که موفّق نشد برود. می گفت: «مى‏ خواهم به مکّه بروم تا خود خدا را ببینم.» در یکى از عملیّات‏ ها، رفتن به سوریّه و یا دیدن امام(ره) را تشویقى گرفته بود که دیدن امام(ره) را ترجیح داد. پدر شهید مى‏ گوید: «به او گفتم: ازدواج کن، چون ما آرزو داریم. مى ‏گفت: تا زمانى که جنگ باشد، ازدواج نمى ‏کنم.» رفتن به جبهه را وظیفه‏ شرعى و یک تکلیف مى ‏دانست. در جبهه فرمانده‏ طرح و عملیّات بود. علاقه‏ زیادى به یاد گرفتن کار با سلاح ‏هاى گوناگون داشت، به همین دلیل براى آموزش سلاح ثبت نام کرد. بعد از گذراندن آموزش نظامى به کردستان اعزام شد. مدّت 6 ماه در کردستان با ضدّ انقلابیّون و جریان ‏هاى انحرافى مبارزه کرد. مدّت 7 سال در جبهه هاى حق علیه باطل جانفشانى کرد.

والدین شهید مى‏ گویند: «او شناسنامه‏ اش را دست ‏کارى کرده بود تا بتواند به جبهه برود. ما او را از این کار منع کردیم، ولى او در مسجدى دیگر، پرونده درست کرد و به جبهه رفت. در منطقه‏ سقّز و بانه خدمت مى‏ کرد.»

مدّتى که در جبهه بود، چهار بار زخمى شد. اوّلین بار ترکش به سرش اصابت کرده بود، چون زخمش سطحى بود بدون اطّلاع به خانواده در جبهه مداوا شد. دوّمین بار در عملیّات والفجر 4، تیر به بازوى دست چپ او اصابت کرده بود که براى پیوند عصب دست، تحت عمل جرّاحى قرار گرفته بود. در عملیّات والفجر 8، ترکش خمپاره به دست راست او برخورد کرده بود که با عمل جرّاحى ترکش را از دست او خارج کردند. در عملیّات مهران، ترکش خمپاره به پاى چپ او برخورد کرده بود که پس از مداوا دوباره روانه جبهه شد.

پدر شهید مى‏ گوید: «پایش زخمى شده و در گچ بود. ما در منزل نبودیم. وقتى که برگشتیم، دیدیم پتویى روى پایش انداخته است که ما نفهمیم. بعداً متوجّه مجروحیّت پایش شدیم.»

از جبهه که بر می ‏گشت به دیدن اقوام و گاهى به منزل شهید محمود کاوه مى ‏رفت. در آن‏جا نماز مى ‏خواندند، با هم صحبت و براى جبهه برنامه ریزی مى‏ کردند. در جبهه بسیار فعّال بود. گاهى به وسیله آر. پى . جى تانک‏ هاى دشمن را منهدم می زد. گاهى با گذاشتن زخمى ‏ها بر روى موتور سیکلت، آن‏ ها را به پشت جبهه منتقل مى‏ کرد. در عملیّات ‏هایى شرکت کرد که هیچ کس امیدى به بازگشتش نداشت. همه مى‏ گفتند: «او شهید می ‏شود.» بعد از اتمام عملیّات بسیار گریه مى ‏کرد. وقتى دوستانش علّت گریه‏ او را مى ‏پرسیدند، مى ‏گفت: «چرا من شهید نمی ‏شوم؟ مگر هنوز لیاقت شهادت را پیدا نکردم؟» پدر شهید مى ‏گوید: «آخرین بار مى‏ خواست با هواپیما و یا قطار برود، امّا نشد که مجبور شد با اتوبوس برود و دیگر برنگشت.»

محمّدعلى پلیان در تاریخ 1365/8/21 و در شب مبعث حضرت رسول(ص)، هنگامى که به وسیله ماشین براى شناسایى در منطقه آبادان به دشمن نزدیک مى ‏شود، تیر به سینه اش اصابت مى‏ کند و به آرزوی دیرینه اش می رسد. پیکر مطهّرش پس از حمل به زادگاهش در بهشت ‏رضا(ع) مشهد، جنب مزار شهید محمود کاوه به خاک سپرده شد.

شهید در وصیّت نامه‏ خود مى ‏گوید: «واقعاً این قدر شهادت شیرین و آرام بخش است. بلى، شهادت مانند ستاره ‏اى دنیاى تاریک ما را روشن مى ‏کند و از افقى به افق دیگر مى‏ رود. آنان که به شدّت مشتاق زیارت خدا و شهادت در راه اویند، آنان که در مقابله با دشمن به سختى مى ‏جنگند، مجریان امر خدایند و به مقابله با سپاه خصم مى‏ پردازند، تا آنگاه که ناپدید مى‏ شوند؛ در جبهه ‏ها مى ‏جنگند، امّا دیده نمى‏ شوند.»

همچنین در بخش دیگری از وصیت نامه اش مى ‏گوید: «اى برادر و خواهر، روزى ما پیروز هستیم که در آن روز معصیت نکنیم. پیروزی ‏هایى که به دست آمده، ما به دست نیاورده‏ ایم؛ بلکه یک وسیله بوده ‏ایم. برادرها، بیاییم براى رضاى خدا با هم متحّد شویم و براى تمام مستضعفان دنیا - که چشم به انقلاب ما دوخته ‏اند - خدمت کنیم. این دنیا فانى است و چه خوب است که خدا را مانند یک دوست ناظر بر اعمال خود بدانیم. پدر و مادر عزیزم، مرا حلال کنید. اگر شما را اذیّت کردم، ببخشید. مادر مهربانم، مثل فاطمه زهرا(س) باش. گریه مکن که دشمنان خوشحال مى ‏شوند و من هم ناراحت می شوم. برادرهاى بسیجى، با قدرت الله، قدرت سیاسى آمریکا را درهم شکستیم، ولى نبرد ما با استعمار و استکبار جهانى نبردى طولانى است. اگر ما به انحراف کشیده شویم انقلاب شکست می ‏خورد. بیایید خودمان را تزکیه کنیم و با مال و جان خود جهاد کنیم که خدا وعده‏ پیروزى داده است.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 18 Bahman 02 ، 22:12
هیئت خادم الشهدا
Tuesday, 17 Bahman 1402، 10:18 PM

پر بازدیدهای جوان آنلاین

 فرار مردان نقابدار پس از قتل مادر و دختر 

"بی‌ بدن" بهترین فیلم جشنواره تا اینجا و شاید تا پایان/ بازیگران فیلم در نشست خبری حاضر نشدند!/ کارگردان فیلم: اصالت را بر روایت گذاشتم

رئیس‌سیا: به لحظه تاریخی عبور از «برتری بلامنازع امریکا» رسیده‌ایم

نقد فیلم «بی بدن» از مهم‌ترین فیلم‌های جشنواره فجر ۱۴۰۲

نگاهی به فیلم‌های تلویزیون برای آخر هفته ۱۲ و ۱۳ بهمن ۱۴۰۲/ آغاز دهه فجر با رنگ و بوی سینمایی

بازگشت از جهنم با دستان بیرانوند/ ایران حریف ژاپن در یک چهارم شد

تحلیل بازیکنان پیشکسوت از بازی ایران و سوریه/ فریدون زندی: تجربه برگ برنده ایران است

رسانه‌های اروپایی به پیروزی ایران مقابل ژاپن واکنش نشان دادند/ سی بی اس اسپورت: ایران بازگشتی دراماتیک برابر ژاپن رقم زد

ایران ۲-۱ ژاپن/ پیروزی تاریخی تیم ملی با فوتبال ایرانی

فیلم| لحظه عجیب اخراج شدن مهدی طارمی در مقابل سوریه

فیلم| خطای بازیکن سوریه بر روی مهدی طارمی و اعلام پنالتی

Iنتقادات از مانچینی پس از باخت به کره بالا گرفت/ مربی ایتالیایی از عربستان می‌رود؟

تحلیل کارشناسان فوتبال از پیروزی ایران مقابل ژاپن/ ذوالفقارنسب: بازیکنان میانی ایران دونده بودند/ نامجومطلق: فوتبال ایران در چند سال اخیر چنین نمایشی ارائه نکرده بود

قدردانی رئیسی از تیم ملی فوتبال ایران در تماس تلفنی با امیر قلعه‌نویی

جدول اجرا‌های جشنواره موسیقی فجر ۱۴۰۲ منتشر شد/ محسن یگانه به جشنواره می‌آید

محبی بهترین بازیکن دیدار ایران - ژاپن شد

فیلم| سخنان تند ژیلا صادقی به رئیس بیمارستان گاندی در خصوص کمک گرفتن از دولت

رسانه‌های عربی درباره پیروزی سخت ایران مقابل سوریه در جام ملت‌های آسیا ۲۰۲۳ چه نوشتند؟

«پروین» روایتی از توانمندی‌های زن ایرانی است

او ۱۱ بار مجروح شد و ۳ مرتبه تا مرز شهادت پیش رفت

واکنش AFC به برد تاریخی ایران مقابل ژاپن +عکس

ستاره کره جنوبی دیدار نیمه نهایی را از دست داد

کنگره ملی ۲۴ هزار شهید پایتخت

نقد فیلم «صبحانه با زرافه‌ها» به کارگردانی سروش صحت/ زندگی شکننده‌تر از چیزیه که فکر می‌کنی!

ایران در میان ۱۰ کشور برتر هوا و فضای جهان

چند نکته درباره استقبال خوب مردم از اوراق سپرده ۳۰ درصدی

روایت تحریف امریکا  از واکنش‌های مقاومت

آغاز کننده هیچ جنگی نخواهیم بود / اگر کشوری قلدری کند پاسخ محکمی به او خواهیم داد

پشیمانی تحریم‌کنندگان انتخابات 

رسانه حامی روحانی: مردم به ردصلاحیت روحانی اعتنا نکردند

حضور رهبر انقلاب در حرم مطهر امام و گلزار شهدا

کلاهبرداری از ۲۵۰۰ نفر با فروش حواله خودرو

آقای شیخ طادی شما نباید طلبکار باشید

امتداد حمایت از تروریسم از بی‌بی‌سی تا شرق

فیلم| کارشناس الجزیره در مورد احتمال جنگ بین ایران و آمریکا چه می‌گوید؟

بازار‌های نفتی با پالایشگاه‌داری فراسرزمینی توسعه می‌یابد 

شعار «صدور انقلاب» چه بود و با ما و جهان چه کرد؟!

بردیم اما سوختیم!

اصلاح‌طلبان حتی توانایی رأی اعتراضی هم ندارند

قتل با قهوه آلوده با «سیانور» 

فتوشاپ براندازان برای تبدیل تروریسم به فعال مدنی

اصلاح‌طلبی با «تحریم انتخابات» سازگار نیست

مسعود جعفری جوزانی و «بهشت تبهکاران»/ تلاش سینماگر کهنه‌کار برای موفقیتی دیگر  

حمایت عبدالحمید از تروریسم گروهک‌ها

غزه برای اسراییل یک جهنم بدون خروجی است

چاپ سه بُعدی شبیه‌ترین پوست مصنوعی به پوست انسان

تجارت انرژی پوست‌اندازی می‌کند

‏اینجا سوئیس نیست، پل هوشمند در اتوبان ارتش تهران است!/ فیلم

نقش انقلاب اسلامی در افول امریکا

اعتراف آمریکا به سرقت ۵۰۰ هزار بشکه نفت ایران

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 17 Bahman 02 ، 22:18
هیئت خادم الشهدا
هوالجمیل

حق خواست که بیکران چو دریا باشم
در عشق و حماسه ، یار سقا باشم
تقدیر چنین بود که در جبه‍هٔ حق
گمنام ترین شهید دنیا باشم

از زخم شناسنامه دارند هنوز
در مسجد خون اقامه دارند هنوز
آنان همه از تبار باران بودند
رفتند ولی ادامه دارند هنوز

ای جان تو در نهایت شیدائی
شیدایی تو در اوج بی همتائی
خوانده است به کودکی برایت مادر
با نام حسین ابن علی، لالائی

بر عشق، دوام می دهد خون شهید
از فتح، پیام می دهد خون شهید
برخیز که با زبان گویای سکوت
پیغام قیام می دهد خون شهید

کس چون تو طریق پاکبازی نگرفت
با زخم نشان سرفرازی نگرفت
زین پیش دلاورا، کسی چون تو شگفت
حیثیت مرگ را به بازی نگرفت
والسلام
شاعران ؟؟؟؟
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 15 Bahman 02 ، 12:03
هیئت خادم الشهدا
Tuesday, 10 Bahman 1402، 04:09 AM

شهید رضی دست مقاومت را پر کرد

بچه‌های شهید سید رضی چه کاره‌اند؟چیزی که در وجود سیدرضی بیش از هر چیز برای من نمود و بروز داشت، تفاوت ظاهر جدی و گاه خشن او و روحیه لطیفی بود که تنها در خلوت نمود پیدا می‌کرد. اقتدار و جدیت در عین تواضع و عطوفت. 
گروه جهاد و مقاومت مشرق - هادی معصومی زارع طی یادداشتی در روزنامه ایران نوشت:
پرده اول
در بیطریه با «آقای اصغر» نشسته‌ایم و پرت و پلا می‌گوییم و قاه‌قاه می‌خندیم. گوشی اصغر زنگ می‌خورد. خنده بر لبش خشک می‌شود و مثل فنر از جا می‌پرد: اوه اوه آقاسید دارد می‌آید. یالا بجنبید. همه‌جا را مرتب کنید. با خودم می‌گویم این سید دیگر کیست که اصغر با این استیل و گنگ و همه لات‌بازی‌هایش این طور از او حساب می‌برد. نیم ساعت بعد سید از قاب در وارد می‌شود. خوش‌وبشی می‌کند و مستقیم سروقت انبارها می‌رود و یکی‌یکی چک می‌کند و گه‌گداری هم بر سر اصغر غر می‌زند. «حاج آقا من نوکرتم، به روی چشمم شما حالا زیاد حرص نخور» از زبان اصغر نمی‌افتد. آن قدر می‌گوید تا گره از ابروهای سید باز می‌شود و می‌خندد. کار که تمام می‌شود، اصغر به صرف چای دعوتمان می‌کند. برای من چای می‌ریزد و برای خودش مَتّه. بی‌آنکه نگاه کنم سید چه می‌خورد می‌گویم آخر ... مَتّه می‌خورد؟ اصغر گوش تا گوش قرمز می‌شود و با گوشه چشم به سید اشاره می‌کند. من بی‌آنکه حالیم شود منظورش چیست رو به سید می‌کنم و می‌پرسم نه حاج آقا شما بگو ... مته می‌خورد؟! سید اما همان‌طور که استکان مته را سر می‌کشد از ته دل می‌خندد و خجالتش می‌ماند برای من.
پرده دوم
چند سال بعد ساعت چهار صبح است و سر موضوعی روی پلکان پرواز دمشق-تهران از کوره در می‌روم و با یکی از نیروهای تشریفات به کل‌کل می‌افتیم. می‌گوید دستور سید است. بی‌آنکه بدانم منظورش کدام سید است، می‌گویم هر کسی می‌خواهد باشد. در تاریکی باند فرودگاه صدای آشنایی از داخل تاریکی باند فرودگاه داد می‌زند که مجال این حرف‌ها نیست. زودتر سوار شو که هواپیما باید سریع‌تر پرواز کند. همینطور هم چند ساعت تأخیر داشته‌ایم. من اما از سر غرور و خیره‌سری به دنده لج افتاده‌ام و ول‌کن ماجرا نیستم. نهایتاً دعوا تا جایی بالا می‌گیرد که چند نفر من را کشان‌کشان می‌برند و چند نفر مرد ناشناس را. بر سر هم هوار می‌کشیم اما هیچ یک عقب نمی‌نشینیم. تازه بالا که می‌آیم، یکی می‌آید می‌گوید این چه کاری بود کردی؟ چه‌طور جرأت کردی با سیدرضی این‌گونه صحبت کنی؟ بدنم یخ می‌زند. نه از روی ترس که از سر حیا. فارغ از اینکه حق با من بود یا سید، اگر من قدرت او را داشتم، معرکه را با یک گلوله تمام می‌کردم. دیگر جای بحثی نمی‌گذاشتم. تا وقتی زور هست، منطق و گفت‌وگو چرا؟
پرده سوم
برای کاری به دمشق رفته‌ام. باید سید را ببینم و برای موضوعی چندساعتی با او صحبت کنم. می‌دانم که دیدنش سخت است. مشغول است. سندرم پای بی‌قرار دارد. یک جا بند نمی‌شود. کل ساعة هو فی شأن. مصداق بارز «رجل فی أمة» است. من او را بولدوزر مقاومت می‌نامم. از بس پرکار و پرانرژی است. بارها و بارها با هم قرار تنظیم می‌کنیم و هر بار به دلیلی به‌هم می‌خورد. به سفارت می‌روم، می‌گویند چند دقیقه قبل به ویلا رفته است. به ویلا می‌روم می‌گویند همین پیش پای شما به سفارت رفت. دست آخر عصبانی می‌شوم و به دایی می‌گویم اگر می‌خواستم سرکار علیه مارگارت تاچر را ببینم تا الان وقت گرفته بودم. اگر وضعیت این است که من با اولین پرواز برخواهم گشت. یک ساعت بعد دایی تماس می‌گیرد و می‌گوید قرار با سید فردا فلان ساعت در فلان ویلا.
با استرس از اینکه نکند سید دعوای دو سال قبل را یادش باشد وارد می‌شوم. آن هم پس از یک ساعت تأخیر به دلیل اشتباه گرفتن ویلاها. همان دم در با خنده می‌گوید بی‌انصاف حالا ما مارگارت تاچر شدیم؟! چهار ساعتی حرف می‌زنیم. کمی از چهل سال حضورش و کارهایش در سوریه می‌گوید. از روز ترور عماد و تماسش با حاج قاسم برای بازگشت از جاده فرودگاه به کفرسوسه، درست لحظاتی پس از پایان جلسه‌اش با عماد.
از بارریزی‌های هوایی در فوعه و کفریا و دیرالزور می‌گوید. از نقل و انتقال‌های پراسترس حاج قاسم و سیدحسن از لبنان به سوریه و بالعکس در جنگ سی و سه روزه ۲۰۰۶ و بحران سوریه می‌گوید.
وقتی که از فراق فرمانده صحبت می‌کند، چندبار اشک از گوشه چشمش روانه می‌شود. کمی هم از حرف و حدیث‌هایی که پشت سرش زده می‌شود، می‌گوید (طبیعتاً نمی‌شود از آنها گفت و نوشت). یکی را اما من اضافه می‌کنم که می‌گویند مخفیانه زن سوری گرفته‌ای که به ایران برنمی‌گردی. دایی را نشان می‌دهد و با خنده می‌گوید راست می‌گویند. چهل سال است با این دایی زوج هستیم. این هم بخت ماست. می‌ترسم شهید هم شوم دایی را به عنوان حوری به من بدهند.
از پیامک‌های تهدیدآمیز اسرائیلی‌ها برای ترورش می‌گوید و اینکه بارها خواسته‌اند که دست از مأموریتش بردارد. از مجروحیت چندماه قبلش در بمباران فرودگاه دمشق می‌گوید و اینکه آن قدر حواسش به جان خلبان‌ها و سلامت هواپیما بوده که اصلاً متوجه زخم پایش و خون جمع شده در درون کفشش نشده است.
آن قدر حرف‌های نگفته و خاطرات جالبی دارد که سیر نمی‌شوم. پیشنهاد می‌کنم که خاطراتش را ثبت و ضبط کند. از من اصرار و از او انکار. می‌گوید این حرف‌ها به چه درد می‌خورد؟ مگر برای کسی مهم است؟
(سید رفت و اسرار زیادی را با خودش به آسمان برد. سیدرضی تاریخ شفاهی حضور ایران پس از انقلاب در سوریه و لبنان بود. به جرأت می‌توان گفت تنها کسی بود که شاهد زنده تمام ادوار این رابطه و البته خود نیز بخش مهمی از ساخت آن بود.)
پرده چهارم
چند روز بعد و در بازگشت به ایران، درست قبل از آنکه از پلکان هواپیمای ماهان بالا بروم، دستی روی شانه‌ام می‌زند. سر می‌چرخانم. سیدرضی است. بسته‌ای به عنوان هدیه به دستم می‌دهد. شیرینی شامی و روغن زیتون و جعبه‌ای پر از انار درشت غوطه شرقی. می‌خواهم نپذیرم، ابرو به‌هم می‌کشد و دست آخر، زورش می‌چربد. بعد، چند بار بابت معطل‌شدنم عذرخواهی می‌کند. از طبیعت کارش می‌گوید و اینکه چهل سال است به سختی می‌تواند قرارهایش را منظم کند. در دو سفر بعد هم این کار را تکرار می‌کند و من را با دست پر به داخل هواپیما می‌فرستد، چنانکه زیر فشار نگاه اطرافیان تمام بسته را میان هم‌سفرانم توزیع می‌کنم و دست خالی به منزل می‌روم.
پرده پنجم
در کشاکش طوفان‌الاقصی که چند روزی آتش‌بس می‌شود از مرزهای جنوبی لبنان به دمشق و حلب می‌روم. ابو… از آخرین تاکتیک‌های ابداعی سید در انتقال موشک و پهپاد و… به سوریه و لبنان می‌گوید. آن‌قدر خنده‌دار است که ریسه می‌رویم. ولی خب کار می‌کند دیگر. جواب می‌دهد. و تاکنون داده است. آن روز به سیدرضی می‌گفتم تو کوهی از تجربه هستی که بسیاری‌اش قابل تدریس در آکادمی‌های نظامی است. می‌خندید و جدی نمی‌گرفت. ولی خب همین روش جدید یک نمونه‌اش بود دیگر.
برای دیدن حاج[…] به حلب می‌روم. روز دوم همین‌که می‌خواهم اقامه نماز ببندم وارد می‌شود و می‌گوید سریع وسایلت را بردار باید برویم. انتشار زده‌اند. یعنی اینکه حمله هوایی رژیم قریب‌الوقوع است و مقر او هم زیر تهدید.هنوز به محوطه بیرون نرسیده‌ایم که سیدرضی با تلفن امن تماس می‌گیرد. فرودگاه دمشق را دوباره زده‌اند. سید کلافه است. این بار چندم است که باندها را تعمیر می‌کند و دشمن امان نمی‌دهد. به حاج… می‌گویم این بار اسرائیلی‌ها خود سید را خواهند زد. از این فرصت طوفان‌الاقصی نخواهند گذشت. مار زخم خورده‌اند.
پرده ششم
چیزی که در وجود سیدرضی بیش از هر چیز برای من نمود و بروز داشت، تفاوت ظاهر جدی و گاه خشن او و روحیه لطیفی بود که تنها در خلوت نمود پیدا می‌کرد. اقتدار و جدیت در عین تواضع و عطوفت.
نکته دیگر پرکاری و همت بالای سید و خستگی‌ناپذیری عجیب وی بود. سید آرام و قرار و استراحت نداشت. از کاری به کاری و از مشغله‌ای به مشغله‌ای. و همین بود که توانست دست مقاومت در لبنان و فلسطین را این گونه پر کند. از موشک تا پهپاد و هر آنچه نیاز سازمان مقاومت بود و در این سال‌های تحریمی حتی نیاز جامعه مقاومت در سوریه و لبنان را.
ویژگی دیگر سیدرضی، تمرکز کم‌نظیر او بر کار تخصصی‌اش بود. کمتر کسی را شاید بتوان پیدا کرد که فرصت‌های بهتری برایش باشد اما بیش از چهل سال را بر سر یک کار و در یک حوزه جغرافیایی دوام بیاورد. آن هم کاری دور از وطن و در جامعه بحران‌زده و بسته‌ای همچون سوریه و گرنه آنها که مطلع‌اند می‌دانند سید پنج سال از عمر کاری‌اش را در تهران در کدام مجموعه حساس و پراعتبار سپری کرد و از قضا ماندنش در آن مجموعه به سود دنیای او بود. خودش به من می‌گفت با همه عشقی که به مسئولیتش در تهران داشت اما دست آخر دوام نیاورده و به همان مأموریت دیرینه‌اش در سوریه بازگشته تا دست مقاومت را پر کند. سید در همه این سال‌ها چنان در تار و پود جامعه سوریه درهم تنیده شده بود که از رئیس‌جمهور تا وزرا و مقامات نظامی و امنیتی و حتی مردم سوریه نیز روی او حساب ویژه‌ای باز می‌کردند. اصغر بیهوده به او نمی‌گفت همه کاره غیررسمی سوریه.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 10 Bahman 02 ، 04:09
هیئت خادم الشهدا