فضائل الشهدا

قرارگاه سایبری سردار شهید ابوالفضل صادقی
لبیک یا حسین
فضائل الشهدا

هوالجمیل
دوستان سلام - خوش آمدید، و بعد: آنچه در این وبلاگ آمده و می‌آید تلاشی برای گردآوری خاطرات انقلاب و دفاع مقدس بویژه در شهر باستانی و مذهبی زرقان فارس است. در این راستا بارها فراخوان داده‌ایم و مراتب را از طریق نشریه محلی، پوستر و آگهی در مساجد، تریبون‌های مختلف در مجالس مذهبی، اردوهای آموزشی بسیجیان و ایثارگران، اینترنت، پیامک و تلفن و دعوتهای حضوری اعلام کرده‌ایم و از تمام مردم عزیز و ایثارگران گرانقدر زرقان خواسته‌ایم که هرگونه اطلاع و خاطره‌ای درباره شهدا و رزمندگان دفاع مقدس (ارتشی، سپاهی، جهادگر، بسیجی، و نیروهای تدارکاتی و تبلیغاتی پشت جبهه) دارند در اختیارمان بگذارند یا از طریق ایمیل hodhodzar@gmail.com و یا تلفن 09176112253 به ما اطلاع دهند تا ترتیب مصاحبه با آنها بدهیم. در همین رابطه تعدادی از عزیزان دعوت ما را اجابت کرده‌اند که مصاحبه‌های آنها را پس از پیاده سازی و نگارش و ویرایش در اینترنت گذاشته‌ایم. البته هنوز مصاحبه‌های زیادی در نوبتند که به یاری خداوند و استمداد از روح پر فتوح شهدا امیدواریم به نحو احسن و در اسرع وقت نسبت به آماده سازی آنها نیز اقدام کنیم. مجدداً از تمام عزیزان و همشهریان گرامی استدعا داریم برای ثبت خاطراتشان با ما تماس بگیرند تا هماهنگی‌های لازم برای مصاحبه با آنها به عمل آید.
از اینکه نظر شریفتان را از ما دریغ نمی کنید صمیمانه سپاسگزاریم.
والسلام
محمد حسین صادقی، زرقان فارس 00989176112253
Hodhodzar@gmail.com

طبقه بندی موضوعی

شهید منصور آوری

من هروقت که از دیدگاه به آتشبار بر می‌گشتم، معمولاً در مرکز مخابرات آتشبار که در خودرو پست فرماندهی بود، کشیک بیسیم می‌دادم البته کارهای دیگری هم برحسب نیاز انجام می‌دادیم: از جمله برافراشتن دکل مخابراتی که تقریباً 15 متر بود و نیاز به مهارت و سرعت عمل خاصی داشت، ترمیم سیمهای مخابراتی بین توپها که معمولاً پس از هر بار زیر آتش گرفتن موضع آتشبار، مقداری از آنها قطع می‌شد. راه ارتباطی بین توپها از طریق تلفن‌های صحرائی بود که بوسیله‌ی یک هندل کوچک، با هم ارتباط برقرار می‌کردند. از این تلفن‌ها، در سنگر دیده‌بانی خط تنگ حاجیان هم داشتیم و سیم آنها بخاطر طولانی بودن مسیر، اکثراً دچار آسیب می‌شد و من مجبور به راهپیمائی در کوهها و تپه‌ها می‌شدم تا محل قطع شده را پیدا و دوباره وصل کنم. سیمها دارای 7 رشته بودند که چهار رشته‌ی آن فولادی و سه رشته از جنس نقره (یا برعکس) بود و گره زدن صحیح آنها روش ویژه‌ای داشت. در ارتش به این کار سیمبانی می‌گفتند. در خط بانسیران تلفن صحرائی نداشتیم، چون هم مسیر بین توپخانه و دیدگاه خیلی طولانی بود و هم منطقه دائماً زیر آتش بود و امکان وصل کردن پی در پی سیمها وجود نداشت. البته در خط بانسیران از این سیمها برای راه انداختن بلندگو استفاده می‌کردیم که به خاطره‌ی بلندگوهای تبلیغاتی سپاه در جای دیگری اشاره کرده‌ام.

سمت راست : شهید منصور آوری 

در نفت‌شهر و سال اولی که در گیلانغرب بودیم مسئول مخابرات آتشبار، شهید گروهبان یکم منصور آوری بود. او درجه‌دار ارتش در رسته‌ی مخابرات و اهل فومن بود ولی بخاطر خدمت در کرمانشاه به زبان کردی هم تسلط داشت. شهید آوری فردی بسیار خوش اخلاق و خوش برخورد بود و در سخت‌ترین شرایط جنگی هم علاوه بر جدیت، روحیه‌ای پر نشاط داشت و ارتباطش با تمام همرزمان بسیار صمیمی و بی پیرایه بود و من بخاطر همکاری مستقیم با او خاطرات بسیاری از صفا و مهربانی‌اش در خاطر دارم.

 علی اشرف پرنوری، علیمحمد قربان حسینی و من

ماندگارترین مکالمه بیسیمی

مدتی بود کمک دیده‌بان کم داشتیم، یک روز یک نفر را به عنوان بیسیم چی به آتشبار معرفی کردند تا کمکی من باشد. او یکی از سربازان منقضی خدمت 56 و اهل یکی از روستاهای خراسان بود. بعد از سلام و احوالپرسی، شهید آوری از او پرسید، تو در رسته‌ی مخابرات کار کرده‌ای. گفت: بله گفت: کجا؟ گفت: در مخابرات روستایمان. پرسید: چکار کرده‌ای؟ گفت: نگهبان بوده‌ام البته با تلفن هم خیلی حرف زده‌ام. پرسید: با بیسیم بلدی کار کنی؟ گفت: نه، پرسید: تو چگونه بعنوان نیروی مخابراتی انتخاب شده‌ای؟ گفت: هیچی، وقت تقسیم گفتند: کی در مخابرات کار کرده. گفتم من، فکر می‌کردم باید در پشت جبهه نگهبان ساختمان مخابرات باشم ... خلاصه، معلوم شد که هیچ چیز از بیسیم و مخابرات جبهه نمی‌داند و قرار شد او را قبول نکنند تا یک نیروی زبده‌ی مخابراتی بعنوان بیسیم‌چی به ما بدهند. وقتی که  فهمید قرار است او را به مرکز معرفی کنند شروع کرد به عز و التماس که مرا برنگردانید چون ممکن است مرا به خط اول بفرستند، من زن و بچه دارم، بچه‌هایم یتیم می‌شوند و از این حرفها. گفتم: من دوباره تنها به دیدگاه می‌روم ولی این بنده‌ی خدا را همین جا نگه دارید. شهید آوری هم که خیلی دلرحم بود پذیرفت و قرار شد که او را در مخابرات آتشبار نگه دارند. (البته خیلی حرفهای دیگر هم رد و بدل شد و خیلی قول و قرارها از او گرفتند). به هر حال آموزشهای اولیه‌ی او شروع شد و هرچه لازم بود به او گفتند. تا اینجای کار هیچ مشکلی نبود ولی کم‌کم مشکلاتی رخ داد که هم باعث خنده و هم باعث دردسرهای جدی شد.

یک شب، بچه‌های مخابرات، او را گذاشته بودند کشیک بیسیم و به او گفته بودند که اگر بیسیم عدد 40 را صدا زد فوراً ما را خبر کن تا جواب بدهیم.

عدد 40 کد آتشبار ما بود. یک آتشبار 130 میلیمتری هم به تازگی در تپه‌های نزدیک به ما مستقر کرده بودند و از مخابرات آتشبار ما استفاده می‌کرد که کد آنها هم 60 بود. علاوه بر این، کد گردان 10 و کد دیده‌بان نیز 20 بود. آن شب من در دیدگاه بانسیران بودم و مکالمات بیسیم را می‌شنیدم، حدود نیمه‌های شب، ناگهان متوجه شدم که فرمانده‌ی گردان گفت: 40 از 10- 60 از 10. فهمیدم که کار خیلی مهمی دارد که در آن ساعت شب خودش بیسیم را به دست گرفته و فرماندهان 40 و 60 را صدا می‌زند، به محض اینکه صدایش بلند شد، همان بنده‌ی خدا از پشت بیسیم با آن لهجه‌ی روستائی گفت: الو، بفرما، با کی کار داری؟ فرمانده‌ی گردان عصبانی شد و گفت: الو چیه، 40 کجاست؟ گفت: ها با جناب سروان فلانی کار داری؟ فرمانده‌ی گردان عصبانی‌تر شد و گفت: تمامش کن برو 40 یا 60 را صدا بزن. گفت: چشم، الان میرم، 60 منظورت همین توپهائیه که تازه اومدن...؟! داد فرمانده گردان بلند شد و گفت: خفه شو، ... الان میان پدر همه تون در میارم..... در همین حال و هوا بچه‌های مخابرات که فهمیده بودند چه دسته گل بزرگی به آب داده‌اند فوراً پای بیسیم آمدند و با کد شروع به صحبت کردند و فرماندهان دو آتشبار هم پای بیسیم حاضر شدند و مکالمات بعد از چند جلمه‌ی کد دار تمام شد.

این قضیه در روز بعد، باعث مواخذه‌ی بچه‌های مخابرات و آتشبار شد و سربازی که در شب گذشته مسئول کشیک بیسیم بود توبیخ شد و اضافه خدمت خورد. علاوه بر این باعث شد که تمام کدهای بیسیم را تغییر دهند البته تغییر کد و تسلط بر چند صفحه حروف و اعداد عجیب و غریب و بی‌ربط در مواقع حساس کار آسانی نبود...

بقیه عکسها و مطالب خودم

موافقین ۰ مخالفین ۰ 96/11/28
هیئت خادم الشهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی