یادی از رزمنده دلاور زرقانی، مرحوم ابراهیم حاجی زمانی
هوالجمیل
یادی از رزمنده دلاور زرقانی، مرحوم ابراهیم حاجی زمانی
نام پدر: مرحوم حاج محمدحسن
تاریخ تولد: سال 1321
تاریخ وفات: 21/10/1372
محل دفن: آرامستان سیدنسیمی زرقان
یکی از بسیجیان دلاور و دریادل زرقانی که تقریباً در تمام طول جنگ در جبهههای نبرد حق علیه باطل حضور داشت و عمدتاً به عنوان راننده گردانهای عملیاتی عاشقانه و خالصانه خدمت میکرد مرحوم ابراهیم حاجی زمانی فرزند مرحوم حاج محمدحسن بود.
بدون شک اکثر رزمندگان لشکرهای المهدی و 19 فجر استان فارس او را میشناسند و با خصوصیات و روحیات و فداکاریهایش در عملیاتهای مختلف آشنا هستند و میدانند که او چه حق بزرگی به گردن رزمندگان و دفاع مقدس دارد.
مرحوم ابراهیم حاجی زمانی که از بچههای مسجد جامع زرقان بود با آغاز نهضت امام خمینی (ره) به صف انقلابیون پیوست و پس از شروع جنگ تحمیلی بصورت تمام وقت در خدمت جبهههای نبرد قرار گرفت. ایشان تا قبل از جنگ، یکی از کارکنان شرکت گاز شیراز بود و حقوق و موقعیت بسیار خوبی داشت ولی با اینهمه، از کار و زندگی خود دل کند و خود را یکسره وقف خدمت به رزمندگان اسلام کرد.
او بسیار باصفا و خوشبرخورد و بیریا و در عین حال بسیار با شهامت و بیپروا و از خودگذشته بود و در سختترین عرصههای عملیاتی حضوری چشمگیر و راهگشا داشت. اگرچه بخاطر شیمیائی شدن، از داروهای متعددی استفاده میکرد و قانوناً نمیبایست به جبهه میرفت و پزشکان او را از انجام کارهای سنگین منع کرده بودند ولی در راه خدمت به آرمانهای امام راحل خم به ابرو نمیآورد و بدون هیچ عذر و بهانهای به انجام مأموریتهای سخت و پیچیده همت میگماشت و کمتر کسی میدانست که او چنین مشکلی دارد. او هیکلی درشت و سنگین داشت و از لحاظ سنی از اکثر بچههای جبهه بزرگتر بود.
اگرچه سالها از ازدواج او میگذشت ولی صاحب فرزند نشده بود، به همین خاطر اکثر بچههای جبهه، او را مثل پدر خود دوست میداشتند و برای او احترامی عظیم قائل بودند، او هم تمام رزمندگان را مثل برادرها و فرزندان خود میدانست و مثل یک پدر فداکار برای رفاه آنها تلاش میکرد و برای رفع مشکل آنها تا آنجا که میتوانست از هیچ کوششی دریغ نمیکرد.
او یکی از مجربترین رانندههای جبهه بود و با ماشینی که در اختیار داشت (معمولاً نیسان و لندکروز) علاوه بر حمل مهمات و نیروها و تدارکات، مأموریت جابجائی اکثر فرماندهان و مسئولین لشکرهای فارس را به عنوان امین و رازدار آنها به عهده داشت، به همین دلیل، خاطرات بسیاری از فرماندهان در سینه داشت ولی هیچگاه حرفها و خاطرات آنها را بازگو نمیکرد. او ذاتأ کم حرف بود و تا از او سؤال نمیشد حرف نمیزد و به هر سؤال نیز در حد لزوم پاسخ میداد اما به تعریفها و حرفهای دیگران با تبسم (به معنی واقعی کلمه) گوش جان میسپرد.
این بزرگمرد عرصۀ عشق و ایثار، در طول هشت سال خدمت خالصانهاش در دوران دفاع مقدس، هیچوقت از جبهه حقوق نگرفت و حتی کفش و لباسش را خودش تهیه میکرد.
او حتی در عملیاتها هم کلاه آهنی به سر نمیگذاشت ولی همیشه یک چفیه دور گردنش بود.
به خاطر مشکل شیمیائیاش، همیشه یک شیشۀ ترشی سیر در داشبورد ماشینش بود و با هر وعدۀ غذائی چند حبه سیر میخورد و به دیگران نیز تعارف میکرد.
اگرچه اکثر بچههای جبهه و جنگ با او در مناطق مختلف عکس یادگاری دارند و عکسهای او در آلبوم اکثر شهدا و ایثارگران است ولی خودش هیچگاه به جمعآوری عکسهایش نمیپرداخت.
بارها ماشین او در خطوط مقدم و عملیاتها مورد اصابت تیر و ترکش قرار گرفته بود و خودش هم چند بار مجروح و شیمیائی شده بود ولی در این مورد با کسی حرفی نمیزد.
اگرچه ابراهیم ظاهراً شهید نشد ولی او ذاتاً و باطناً شهید بود و از نظر تمام همرزمانش یکی از شهدای گرانقدر و گمنام دفاع مقدس محسوب میشود.
نهایتاً این رزمندۀ دلاور و با صفا و بیادعای زرقانی، پس از جنگ، بر اثر مشکلات شیمیائی شدن که منجر به بیماری قلبی شد، جان به جان آفرین تسلیم کرد و روح بیتاب و ناآرام او در جوار رحمت حق آرام گرفت و به دوستان شهیدش پیوست.
روحش شاد و یادش گرامی
والسلام- 27/10/1394 زرقان – صادقی