یادی از شیرمرد بی ادعا مرحوم محمد کاظم حاتمزاده
هوالجمیل
یادی از شیرمرد بی ادعا
مرحوم محمد کاظم حاتمزاده
محمد کاظم حاتمزاده فرزند مرحوم حسین در اردیبهشت ماه سال 1339 در خانوادهای مذهبی در شهر زرقان دیده به جهان گشود و در سن سه سالگی پدر خود را که بازنشستۀ ارتش بود از دست داد. وی دو خواهر و پنج برادر داشت و فرزند ششم خانواده بود.
ایشان تحصیلات خود را تا سطح ابتدائی به پایان رساند و پس از آن به کار و فعالیت در رشتۀ لوله کشی پرداخت.
با شروع جنگ تحمیلی، ایشان به منظور دفاع از کشور و انقلاب به جبهههای نبرد حق علیه باطل رفت و مدت 60 ماه شجاعانه در مناطق مختلف با دشمنان ایران اسلامی جنگید. او یکی از نیروهای خطشکن بود و در اکثر عملیاتها از جمله بدر، خیبر، رمضان، فتح، والفجر یک، دو، سه، چهار و پنج حضوری چشمگیر داشت. برادرش، شهید محمد هاشم حاتمزاده نیز در عملیات بدر حضور داشت و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
مرحوم کاظم حاتمزاده در عملیات والفجر چهار بر اثر تخریب سنگر و موج انفجار به شدت مجروح شد و همرزمش شهید اصغر جعفری نیز در این عملیات به شهادت رسید. او اگرچه با تمام بچههای جبهه ارتباط بسیار خوبی داشت ولی ارتباط صمیمانهاش با دو همرزمش محمد تقی صادقی و محمد رضا ایلی زبانزد همگان بود.
کاظم پس از پایان جنگ، هیچگاه برای گرفتن حق و حقوق خود به ادارات ذیربط مراجعه نکرد و همیشه میگفت: من برای دفاع از کشور و ناموس وطن جنگیدم نه برای پول و مقام.
ایشان پس از چندین سال کار لوله کشی، نهایتاً در سال 1378 در شهرداری زرقان شروع به کار کرد و دو سال قبل از وفاتش بازنشسته شد. او در همه حال برای رضای خدا به مردم کمک میکرد و هیچگونه چشمداشتی از کسی نداشت. بارها ضمانت بانکی افراد مختلف را به عهده گرفته بود و به افرادی که از او به این خاطر تشکر میکردند میگفت: به جای تشکر از من، به دیگران کمک کنید.
کاظم تا پایان عمر شریفش با پیامدهای مجروحیت در جنگ دست و پنجه نرم میکرد و بیماری مخصوصاً لرزش سر و درد پا همیشه آزارش میداد، سرانجام در سال 1392 در بستر بیماری افتاد و مدتی در بیمارستان مرودشت و شهید فقیهی شیراز بستری بود تا اینکه در تاریخ 14/12/1392 در سن 53 سالگی به رحمت ایزدی پیوست.
بدون شک، مردم عزیز و شریف ایران، آزادی و امنیت امروزشان را مدیون زحمات و رشادتهای خالصانۀ دلاوران بیادعا و گمنامی مثل مرحوم کاظم حاتم زاده هستد که شهید زندۀ روزگار ما بود و پس از تحمل سالها رنج و بیماری به یاران شهیدش ملحق شد. روحشان شاد و یادشان گرامی
------------------------------
دو حماسهساز گمنام
این خاطره مربوط به روزهای آخر جنگ در منطقۀ بین خرمشهر و شلمچه است. روزهائی که قطعنامه پذیرفته شده بود ولی متجاوزین بعثی بیشتر به قصد گرفتن اسیر به این حملۀ وحشیانه دست زدند.
سردار (جعفر) اسدی فرماندۀ دلاور لشکر المهدی از پشت بیسیم به فرماندۀ ما (اصغر ماهوتی) گفت: اصغر حواست باشه داری با رحیم قنبری دست میدی.
رحیم قنبری اهل کازرون و فرماندۀ گردان ثارالله لشکر المهدی بود که قبلاً در همین منطقه پس از یک نبرد جانانه به اسارت نیروهای دشمن درآمده بود. معنای پیام سردار اسدی هم این بود که اصغر ماهوتی و نیروهایش در حال اسیر شدن هستند و به این طریق به فرماندۀ گردان کمیل دستور عقبنشینی داده شد.
به همین خاطر، فرماندۀ ما (اصغر ماهوتی) برای نجات یکی از گروهانهای گردان کمیل که در محاصرۀ دشمن بود، داشت از تنها راه باقیمانده، بچهها را با سرعت به عقب میفرستاد در حالیکه دو نفر از نیروهای زبده را مأمور کرده بود که در خط بمانند و آخرین راه نفوذ نیروهای پیاده و تانکهای دشمن را سد کنند.
او پس از انتقال بچههای گردان به پشت خط، دوباره به خط برگشت و با آن دو رزمندۀ حماسهساز به پشت خط بازگشتند.
آن روز اگر دستور به موقع حاج اسدی و درایت فرمانده گردان کمیل و جانفشانیهای آن دو حماسهساز گمنام که به تنهائی با نیروهای دشمن درگیر شده بودند نبود تمام بچهها اسیر یا شهید و مجروح میشدند.
یکی از آن دو رزمندۀ دریادل : علی رضائی (اهل مشکان نیریز) و دیگری محمد کاظم حاتمزاده (اهل زرقان) بود.
روح کاظم شاد، چند ماه پیش به دیار باقی شتافت و در قطعۀ ایثارگران زرقان به خاک سپرده شد و روحش در کنار روح دوستان شهیدش به آرامشی ابدی رسید.
راوی : برادرم : جواد صادقی