چهارده بنی هندلی در نوبت شهادت
هوالجمیل / صحنه، عین شب عاشورا بود که امام گفت اگر بمانید همه کشته می شوید، پس بهتر است از تاریکی شب استفاده کنید و جانتان را بردارید و بروید.... و یاران باوفایش ماندند تا شهادت...
آن شب هم در صدها گوشه از خطوط نبرد در مرزهای کشور اشغال شدهٔ ایران همین اتفاق افتاد که یکی از آن اتفاقات مربوط به یک گروه بنی هندل بود...
کلاً بیست نفر بودند، ۱۴ راننده داوطلب و ۶ نگهبان و تدارکاتچی عاشق شهادت در دشت عباس، یکی از راننده ها پشت لودر بود و سیزده رانندهٔ دیگر پشت وانت، که قرار بود یکی یکی پس از شهادت راننده، پشت لودر بپرند و سنگرسازی را ادامه دهند تا نقطه هدف... اواخر شب شروع کردند و هوا روشن که کار تمام شد، فقط سه مجروح باقی مانده بود و دو سالم که ۱۸ شهید و مجروح را در دامنه خاکریز کنار هم چیده بودند....
راه باز شده بود و نیروها به جلو رفته بودند، دشمن شکست سختی خورده بود، عملیات فتح المبین نه فقط فرمولهای نظامی در میدان جنگ را تغییر داده بود بلکه در عرصه سیاست جهانی نیز اثر مثبت به نفع ایران گذاشته بود، حالا جنگ و نظام مدیون آن چهارده لودرچی و شش نگهبانی بود که در هیچ گزارش و مصاحبه و ترفیع و تشویقی حضور نداشتند و همه به آنها می گفتند بنی هندل... کسانی که حتی راه و روش ریاکاری و عکس یادگاری گرفتن هم بلد نبودند، قهرمانان بی مدال و اسطوره های بی نام و نشانی که فقط به آزادی خاک میهن و دفاع از دین و ناموس وطنشان فکر می کردند...
روزیکه صدام مصاحبه اش را در بغداد قطع کرد و گفت هفت روز دیگر این سخنرانی را در تهران تکمیل خواهم کرد هرگز او و اربابانش و نوکرانش فکر نمی کردند که رؤیای هفت روزهٔ صدام تبدیل به یک کابوس سیاه هشت ساله شود و با ملت با غیرتی مواجه شوند که حتی بنی هندلش، عاشقانه و عارفانه و خالصانه و گمنامانه در نوبت شهادت بایستد.... از تمام رانندگان شریف وطنم عذر می خواهم که عبارت مشهور و صمیمی «بنی هندل» را به کار بردم که البته کلمهٔ بدی هم نیست و توسط خودشان هم گاهگاهی استفاده می شود...
سلام بر شهدا و خانواده های معظمشان
و نفرین بر مدیران نالایق و خیانتکارانی که بر استخوانهای شکسته شهدا و ایثارگران سوار شدند و اهدافشان را به فراموشی سپردند و درود خدا بر مردم و مسئولینی که نسل در نسل پای کار شهدا و اقتدار و عزت ایران اسلامی ایستادند و علیرغم برخی ناکارآمدی ها و نابسامانیها دست از آرمانها و حمایت رهبر آسمانی شان برنداشتند،...
تقدیم به هنرمند انقلابی و سنگرساز بی سنگر، شهید محمد جواد کاویانی که در چنین برنامه ای در شب دوم فروردین ۱۳۶۱ در منطقه شوش محافظ لودرچی ها بود و به فیض عظمای شهادت که آرزوی دیرینش بود رسید...
روحش شاد و یادش گرامی، یا علی