هوالجمیل
بدون شک بارزترین مصداق این رباعی مولانا رزمندگان اسلام بوده و هستند....
آن کس که ترا شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بدهی
دیوانهٔ تو هر دو جهان را چه کند
مولانا
شهیدان، روحمان از یادتان شاد
اینجا همه فرزند روح‌الله هستند. خیلی‌ها همین که وارد قطعه شهدا می‌شوند به رسم ادب سر و سراغ از قطعه سرداران بی‌پلاک را می‌گیرند؛ ردیف‌هایی که حالا بیشتر از سی سال است آرامستان شهدای بی‌نام و نشان شده است.
در هفته‌ای که گذشت خیلی‌ها به حذف نام شهید از کوچه‌ها واکنش نشان دادند. دل خیلی‌ها از توجیهات بی‌سر و ته برخی مسئولان به درد آمد مخصوصا که یکی از این مسئولان هم که گفته بود: نور آفتاب نام شهید را کمرنگ کرده است! اما خیلی‌ها این روزها به مناسبت هفته دفاع مقدس به زیارت قبور شهدا می‌روند تا با آنها بیعت تازه کنند. اگر قصد مزارگردی شهدا را دارید این راهنمای جمع و جور به کارتان می‌آید.
اینجا همه چیز آشنا و تازه است
اینجا همه فرزند روح الله هستند. خیلی ها همین که وارد قطعه شهدا می‌شوند به رسم ادب سر و سراغ از قطعه سرداران بی‌پلاک را می‌گیرند. ردیف هایی که حالا بیشتر از سی سال است آرامستان شهدای بی نام و نشان شده است. سن و سال شان معلوم نیست. کسی نمی‌داند اهل کجا هستند. رازشان را کرخه می‌داند. دشت دهلاویه، پادگان دو کوهه و …. اهل اینجا با عملیات فتح المبین آشنا هستند. صدای سوت خمپاره های عملیات کربلای 5 هنوز توی گوش شان هست. با الله اکبر و یا حسین بلند شدند و بعدش خونین به زمین افتادند.
این جا تا دلت بخواهد بین این برادرهای سنگرها و خاکریز های دیروزی قرابت است. حالا اینجا هیچ کدام با آن یکی فرقی ندارند. همه‌شان فرزند روح الله هستند و هر کسی به بالین این قبرهای ساده فانوس به سر بی حجله بیاید مادر و پدر و برادر و خواهر آن هاست. اگر قصد تازه کردن این دیدار سراسر لطف را دارید باید خود تان را به قطعه 44 بهشت زهرا برسانید.
قطعه بی نام و نشان ها
بیش از 4 هزار شهید گمنام در بهشت زهرا مدفن دارند. مزار دو هزار و 500 نفر از آن ها در قطعه 44 است و الباقی شان چشم و چراغ قطعه‌ها و ردیف های دیگر شده‌اند.
آن‌هایی که پا سوز این مزارها و مرام صاحب شان هستند می دانند که اینجا هیچ وقت خدا از قدم‌های مشتاق و لب‌های به ذکر نشسته و چشم‌های اشک آورده خالی نمی‌شود. بی‌اغراق قطعه شهدای گمنام شلوغ‌ترین تکه بهشت زهراست. اینجا بازار نذری دادن و نذری گرفتن و حاجت و شفاعت خواستن داغ است. مادرانی که هنوز پایی برای راه رفتن دارند به بوی گمشده‌شان خیلی وقت ها دل تنگ‌شان را پای این مزار ها می آورند.
آن هایی که شهید ندارند حواس‌شان به شانه‌های افتاده‌ای که زیر چادرهای سیاهی که با صدای هق هق خفه‌ای تکان می‌خورند هست. این جور وقت‌ها اینجا دور این مادرانی که پاره‌های استخوان شهیدشان هنوز از راه نرسیده و آرامِ دل ندارند خالی نمی‌ماند.کسی آرام آرام فراز های زیارت عاشورا را از بر می خواند و قرار به دل های بی قرار بر می‌گردد.
قطعه ای برای فرماندهان
اگر به سمت قطعه 24 را ه بگیرید نام‌های آشنای زیادی پای رفتن‌تان را کند می‌کنند. در این تکه از بهشت سرداران نام آوری آرمیده اند که هر کدام شان طلایه دار فتوحات به یاد ماندنی در 8 سال عاشقی برای این آب و خاک بودند.محمد بروجردی ،جواد فکوری، سید موسی نامجو، حاج رضا چراغی، سید رضا حسینی،کمیل میرزا زاده، علی قمی، علیرضا موحد دانش، علی اکبر حاجی پور، علی اصغررنجبران، یوسف کلاهدوز، حاج سلمان طرقی نام‌های بزرگی هستند که در این قطعه در کنار آنها قدم می‌زنید.
نام سید شهیدان اهل قلم و سرلشکر با اخلاصی مثل شهید صیاد شیرازی کافی است تا خیلی‌ها پرسان پرسان بین قطعه بچرخند و نشانی سر راست قطعه 29 را طلب کنند.
در این قطعه جز این دو عزیز شهدای شاخص دیگری مثل شهید ستاری، شهید اردستانی، شهید محمود غلامی و شهید سعید شاهدی مدفن دارند.
وصله ناجورم اما من به بویت آمدم
حوالی قطعه 26 خیلی‌ها رد و نشانی از مزار شهید عطری بهشت زهرا می‌خواهند. مزار سید احمد پلارک از شهدای گردان عمار سال‌هاست به محلی برای زائران قبور شهدای دفاع مقدس تبدیل شده است. سید احمد آقا از توی قاب عکس حجله بالای مزارش به ما لبخند می‌زند. سنگ مزارش همیشه نمناک است. اینجا هوا طرب دارد انگار و بوی خوشی که به مشام می‌رسد مشتاقت می‌کند که نفس‌های بیشتری به سینه‌ات بکشی. سید احمد آقا خاطرخواه‌های زیادی دارد و برای فاتحه خواندن بر سر مزارش باید اندکی حوصله به خرج بدهید.کمی آن طرف‌تر از مزار شهید عطری به مزار سید میرحمزه سجادیان و 4 فرزند شهیدش می‌رسید. مزار شهیدان دستواره، محسن وزوایی و شهدایی که توسط منافقان شکنجه شده و به شهادت رسیدند هم در این قطعه قرار دارد.
یادمان شهدای هفتم‌تیر خیلی‌ها را راهی قطعه 24 بهشت زهرا می‌کند. در این قطعه بزرگ‌مردانی مانند شهید رجایی و شهید با هنر آرمیده‌اند. مزار سید مجتبی هاشمی فرمانده جنگ‌های نامنظم خرمشهر و آبادان هم از زائر خالی نمی‌ماند. شهدای تفحص شده در قطعه 50 هم مهمانان زیادی دارند.
شهدای مدافع حرم در امتداد راه شهیدان دفاع مقدس قدم برداشتند. حالا مزار این شهیدان امروزی در میان شهدای دیروز جا گرفته است. برای زیارت قبور شهدای مدافع حرم باید سراغ قطعه‌های 26،50 ، 29 و 53 را بگیرید.
در روزهای سه‌شنبه و پنج‌شنبه گروه‌های خودجوش مردمی در قالب پویش‌های جهادی غبار و زنگار از مزار شهدا بر می‌دارند و چند ساعتی در کنار هم برای نونوار شدن سنگ‌های قدیمی کار می‌کنند. اگر طالب پیوستن به این گروه‌ها هستید کافی است راس ساعت 7 صبح این روزها سری به قطعه‌های شهدا بزنید.
شبکه الحدث عربستان در گزارشی با اشاره به پاسخ نظامی ایران به تجاوز اسرائیل به خاک کشورمان، تاکید کرد که اسرائیل و آمریکا نگران موشک‌های با برد بیش از هزار کیلومتر ایران هستند؛ موشک‌هایی که به ادعای این رسانه سعودی، سه هزار تیر موشک آماده پرتاب به اسرائیل است.
ایران با تاریخی 2500 ساله همواره نیرومند بوده؛ دردتان چیست؟
ایران با چند درصد ظرفیت به اسرائیل حمله کرد؟
جشن کانادایی‌ها پس از حمله ایران به اسرائیل
اطلاعات تازه رادیو ارتش اسرائیل از شب حمله ایران به اسرائیل
روایت جالب ژنرال هندی از حمله ایران به اسرائیل
هفت دقیقه تصاویر پرتاب موشک‌های ایران به اسرائیل از پای سکو
حرفهای شهروندان عرب درباره جنگ ایران و اسرائیل
دفاع دیدنی کارشناس مراکشی از حمله ایران به اسرائیل
روایت وزیر دفاع پاکستان از موج بعدی جنگ ایران و اسرائیل
لحظات اصابت شش موشک ایران به مواضع اسرائیل
ایرانی‌ها برای بازدارندگی اسرائیل را خواهند کوبید
ارزیابی مقام موساد از ابعاد حمله تازه ایران به اسرائیل
طرح اسرائیل برای جنگ ایران و آمریکا
اظهارات جنجالی کسری ناجی درباره ارتش اسرائیل
توصیف ژنرال اردنی از حمله پیش‌دستانه اسرائیل به ایران
آهنگ‌های حمله به اسرائیل که در تلویزیون پخش شد
تصاویر شهر موشکی عظیم حزب الله لبنان
علت تاخیر ایران در حمله به اسرائیل چیست؟ پاسخ ارتشبد آمریکایی
توصیفات بنیانگذار مرکز مطالعات ایران دانشگاه تل آویو
نمی‌خواهیم جگرگوشه‌هایمان به جنگ ایران بروند
کمدی تلویزیون اسرائیل درباره حمله به ایران
تصاویر کامل پرتاب انبوه پهپادهای ایران سمت اسرائیل
روایت تلویزیون اسرائیل از پنج ماموریت برای مقابله با ایران و مقاومت
حرفهای سه مقام اسرائیلی درباره رویارویی با ایران
تهدید بمباران انبارهای نفتی ایران در تلویزیون اسرائیل!
تصاویر صهیونیست‌ها از استقرار بمب‌افکن اتمی در قطر
تصاویری که تلویزیون پخش کرد؛ ایران تاسیسات اتمی اسرائیل را می‌زند؟
ایران از حمله به اسرائیل عقب می‌کشد؟ پاسخ جو بایدن!
جزئیات دقیق ترور اسماعیل هنیه به روایت یک شاهد عینی؛ ورود موشک از سقف
اگر ایرانیان بت پرست امپراتوری داشتند، قرار نیست دوباره داشته باشند!
روایت ژنرال عرب از تبعات حمله ایران به اسرائیل
برآورد تحلیل‌گر سابق سی‌آی‌ای از ابعاد حمله تازه ایران به اسرائیل
حمله ایران به اسرائیل قطعی شد؛ بزرگ‌تر و سخت‌تر از 14 آوریل!
ویدیوی سپاه از ساعت صفر حمله به اسرائیل
تا ساعاتی دیگر مردم دنیا شاهد صحنه‌های جالبی خواهند بود
سخنان امام خمینی درباره پاسخ ایران به حمله اسرائیل
آذربایجان در جنگ ایران و اسرائیل، باید از کدام طرف حمایت کند؟ پاسخ مردم آذربایجان
مناظره داغ کارشناس اسرائیلی و عرب بر سر ایران در تلویزیون اسرائیل
جمله مهم فرستاده پادشاه اردن به پزشکیان درباره برنامه نتانیاهو
استقرار پاتریوت در تل آویو برای مقابله با حمله ایران
جملات معنادار فرمانده سپاه درباره انتقام از اسرائیل
واکنش ایران به حمله بعدی اسرائیل چیست؟ پاسخ پسر پزشک رهبر انقلاب
به اسرائیل حمله کنیم یا نکنیم؟ پاسخ‌های جالب مردم
تحلیل ژنرال اسرائیلی از دکترین اسرائیل برای مقابله با ایران
اگر ایران پاسخی ندهد، اسرائیل چه کسی را ترور می‌کند؟ پاسخ سرهنگ آمریکایی
شوخی کمدین‌های اسرائیلی با حمله ایران به اسرائیل
روایت مقام اسرائیلی از تامین فناوری پیشرفته روسیه توسط ایران!
گزارش تلویزیون هند از سلاح تازه ایران برای جنگ با اسرائیل
مستند حمله ایران به اسرائیل که تلویزیون پخش کرد
ویدیویی از ایران که در رسانه‌های اسرائیل می‌چرخد
ادبیات خصمانه نتانیاهو علیه ایران در کنگره آمریکا
کم مانده بود شما بخواهید در میانه یک نبرد ایران را مسخره کنید
مناظره تند عرب‌ها درباره جنگ ایران و اسرائیل
ایران 74 بار از ما بزرگ‌تر و جمعیتش 9 برابر ما است!
توصیف رییس پیشین عملیات ارتش اسرائیل از جنگ با ایران
عراقچی: درگیری حتماً در خاک اسرائیل خواهد بود!
ایران را سرزنش می‌کنید؟ شما عرب‌ها ناموستان را به اسرائیل فروختید!
تعابیر معنادار سخنگوی سپاه درباره حمله ایران به اسرائیل: ممکن است مثل دفعه قبل نباشد!
خشم مجری عرب از کاری که پادشاه اردن با ایران کرد
روایت شبکه عربی از «ایران دوم»: شوکه‌مان می‌کند
این چهار موشک ایرانی چشم سعودی را گرفته است
روایت رسانه آمریکا از زرادخانه موشکی ایران
گزارش تلویزیون اسرائیل از سامانه پرتاب رگباری موشک ایران
سخنگوی حماس: موشک‌های ما را ایران می‌فرستد
دکترین نظامی ایران به روایت پدر موشکی اسرائیل
گزارش تلویزیون سعودی از زرادخانه موشکی ایران
ژنرال اسرائیلی: به این اسم توجه کنید؛ «حاجی زاده»
گزارش تلویزیون هند از موقعیت شهرهای موشکی ایران
ایران در ارتقای توان موشکی هیچ عدولی نخواهد کرد
تحلیل عملکرد موشک‌های ایران توسط سه کارشناس آمریکایی
دفاع جانانه کارشناسان عرب از ایران: صدام را به خاطر بیاورید!
بسم رب الشهداء و الصدیقین
امام صادق- علیه السّلام- از پدران بزرگوارش- علیهم السّلام- از رسول اللَّه- صلّی اللَّه علیه وآله وسلّم- نقل کرده که آن حضرت فرمود: «ثَلاثَةٌ یشْفَعُونَ إِلَی اللَّهِ یوْمَ القِیامَةِ فَیشَفِّعُهُمْ: الْأنْبِیاءُ ثُمَّ الْعُلَماءُ ثُمَّ الشُّهَداءُ. » سه گروه هستند که در روز قیامت شفاعت می کنند و خدا هم شفاعت آنان را می پذیرد: پیامبران، سپس عالمان و سپس شهیدان.
اقتباس از روایت برادرم : محمدتقی صادقی
داشتیم با اتوبوس برای مرخصی از اهواز به شیراز بر‌می‌گشتیم، بعد از ساعتی کم‌کم بحث‌های سیاسی گل انداخت و هر کس اظهار نظری می‌کرد. یکی می‌گفت: بچه‌های مردم را می‌برن دسته‌دسته به کشتن میدن، اسمشون هم میذران شهید. یکی دیگه می‌گفت : اونقدر توی گوش این بچه‌های بسته زبون درباره بهشت می‌خونن که از دنیا سیر میشن و خودشون رو میدن دم تیر بلا.
یکی که متعادل‌تر بود می‌گفت: بحث شهید و بهشت دُرسته ولی هر کشته‌ای که شهید نیست. خیلی از این بچه‌ها نمی‌دونند که حمله به فاو، تجاوز به خاک یه کشور دیگر است. یکی دیگه می‌گفت: اونائی که اون بالا نشستن که رنگ جبهه ندیدن این بچه‌ها رو گول می‌زنن و می‌فرستن توی میدون مین.
یکی دیگه می‌گفت: برای خونواده‌شون که بد نمیشه، همه چی بدون نوبت بهشون میدن، تو همه ادارات سهمیه دارن، دم به دم زیارت می‌برندشون، پولشون میدن.
یکی دیگه می‌گفت: نگاه بکن، این بچه ده پانزده ساله چه کاری ازش می‌آد؟ اصلاً می‌تونه تفنگ دست بگیره؟ یکی دیگه می‌گفت: این حالا باید پشت میز و نیمکت مدرسه باشه نه توی میدونهای جنگ.
یکی دیگه می‌گفت: مملکت نیاز به متخصص و دکتر و مهندس داره. . . .
کم‌کم داشت خون بچه‌ها به جوش می‌اومد و همه به ابوالفضل که بزرگترشون بود نگاه می‌کردند و هیچی نمی‌گفتن. اونها هم عمداً صداشون رو بلند کرده بودن که پیامشون به گوش بچه‌ها برسه و حرفهای مشابه و تکراری همینطور ادامه داشت. بچه‌ها منتظر یه دستور فرمانده برای درگیری و یا شروع بحث بودند ولی ابوالفضل آرام، سر به صندلی اتوبوس گذشته بود و اعماق تاریکی را می‌کاوید.
وقتی که تمام حرفهایشان را زدند و کمی سکوت بر فضای اتوبوس حاکم شد، ابوالفضل با خوشروئی و متانتی که جزو صفات همیشگی‌اش بود بلند شد کلاهش را برداشت، مقداری شکلات و آجیل درون آن ریخت و تقاضای یک صلوات کرد و از اول اتوبوس شروع کرد و جلو راننده و کمک راننده گرفت. پس از اینکه آنها برداشتند مقدار دیگری هم به آنها داد سپس جلو تک تک مسافرین گرفت.
بچه‌ها متوجه نشدند که عملیات فرهنگی ابوالفضل شروع شده، از خط‌شکنی‌های او خاطرات زیادی داشتند و حالا وقت فتح قلب تمام سرنشینان اتوبوس بود.
چند نفر اول اتوبوس، کمی تعارف کردند و چیزی بر نداشتند، ابوالفضل با صدای بلند و با مهربانی گفت: این از هدیه‌هائیه که خودتون برامون فرستادید، تعارف نکنید. مال خودتونه، بفرمایید. این مال خودتونه، ما هم نوکر شمائیم. اصرار و حرفهای ابوالفضل باعث شد که سرنشینان جلو اتوبوس، از توی کلاه ابوالفضل چندتا آجیل و شکلات بردارن، ابوالفضل باز تعارف کرد که بیشتر بردارید، بیشتر.
و همینطور ادامه داد تا به صندلی‌های مخالفین رسید. از میان سرنشینان اتوبوس یک نفر برای سلامتی رزمندگان اسلام تقاضای صلوات کرد و همه صلوات فرستادند. ابوالفضل کلاهش را جلو مخالفین گرفت و با مهربانی از آنها خواست که بردارند ولی برنداشتند از ابوالفضل اصرار و از آنها انکار. ابوالفضل دوباره شروع کرد و گفت: بردارید، بفرمایید، اگه بگم قابل شما نداره دروغه چون شما خودتون اینارو برای ما فرستادید ما شرمنده لطف و محبت‌های شمائیم. شاید ما نوکرای خوبی نبودیم ولی شما به بزرگواری خودتون ببخشید این دفعه که برگردیم جبهه محبت‌های مردم رو جبران می‌کنیم. . .
و آنقدر این حرفها را تکرار کرد که یکی یکی با لبخند شروع به برداشتن کردند، و ابوالفضل با خوشروئی و لبخند ادامه می‌داد: بیشتر بردارید، خواهش می‌کنم، یکی دیگه ، بفرما . .
یکی از بچه‌ها که متوجه شرایط شده بود رو به ابوالفضل کرد گفت: مرشد، یه دهنی هم برامون بخون و ابوالفضل گفت: چشم، روی چشمهام ، یه صلوات بفرستید.
پس از صلوات، ابوالفضل کلاه را به یکی از دوستان داد تا به پذیرائی ادامه دهد و خودش وسط اتوبوس ایستاد و با صدای گرم و حزینی شروع به خواندن کرد: از خون جوانان وطن، لاله، وطن، لاله، وطن لاله دمیده. . .
و بچه‌ها و بعضی از سرنشینان اتوبوس با او همراهی کردند، صدای گرم و مردانه مرشد ابوالفضل، باعث شده بود که دیگر کسی حرف نزند و تعارف نکند و به محض اینکه کلاه آجیل و شکلات جلو هر کس گرفته می‌شد طرف چیزی بر می‌داشت.
آجیل‌ها و شکلات‌ها تمام شد و بچه‌ها باز تقاضای آوای دیگری کردند و مرشد با صدای گرم‌تری شروع کرد:
ای آیران ای مرز پر گهر، ای خاکت سرچشمۀ هنر. . .
حالا دیگر تمام سرنشینان اتوبوس با او همنوا شده بودند و چون همه این سرود را از حفظ بودند. در این حال، ابوالفضل صدای خود را کم و کمتر کرد و به طرف صندلی‌اش رفت و نشست و همه با هیجان و عشق خاصی این سرود را ادامه دادند تا وقتی که اتوبوس جلو یک رستوران بین راهی ایستاد و کمک راننده گفت بیست دقیقه برای شام و نماز، و همه پیاده شدند.
در رستوران هرکس به طریقی می‌خواست بچه‌ها را مهمان کند ولی هیچکس نپذیرفت. بعد از شام کسانی که تا ساعتی قبل مخالف، بودند اطراف ابوالفضل را گرفته بودند و می‌خواستند هزینه شام ما را حساب کنند و ابوالفضل می‌گفت: ما همینطور هم مهمان شماییم. ما نمک شما را خورده‌ایم و قدرشناس شمائیم.
پس از شام وقتی که سوار اتوبوس شدیم. جو کاملاً تغییر کرده بود هرکس با هرچیز داشت شروع کرد به پذیرائی از دیگران و پخش کردن بین مسافرین و مخصوصاً بین ما. . .
اما هنوز کار ابوالفضل تمام نشده بود دنبال فرصتی می‌گشت که کنار دست مخالفین قبلی بنشینند و به سؤالات آنها پاسخ بدهد. سرنشینان اتوبوس کم‌کم در حال خواب رفتن بودند که ابوالفضل از بچه‌ها خواست سوره واقعه را مثل هر شب بخوانند و خودش شروع کرد ، با صدای آرام ، بچه‌ها هم همراه او شروع به قرائت سوره واقعه کردند، یک حالت معنوی عجیب در اتوبوس حکمفرما شده بود، تمام مسافرین ساکت بودند و یا همراه بچه‌ها زمزمه می‌کردند. انگار اتوبوس داشت بر بال ملائک حرکت می‌کرد. پس از قرائت سوره واقعه ابوالفضل بلند شد و گفت من که خوابم نمیاد، برم پیش آقای راننده، در همین حال یکی از مخالفین قبلی او را صدا زد و گفت بیا پیش ما و ابوالفضل دنبال همین فرصت بود. حال چنان با هم رفیق شده بودند که انگار سالها با هم دوست بودند. آنها می‌پرسیدند و ابوالفضل جواب می‌داد و از خاطرات شش ساله‌اش در تمام جبهه‌ها و عملیات‌ها و تیر و ترکش‌هائی که خورده بود تعریف می‌کرد. دیگر جای شکسته نفسی نبود و ابوالفضل می‌دانست که باید سنگر اتوبوس را نیز فتح کند. یکی از آنها بعد از صحبت‌های ابوالفضل از او معذرت خواهی کرد و گفت ما می‌دانیم که دشمن کشور ما را اشغال کرده ولی دلمان به حال این بچه‌ها می‌سوزد، اگر جنگ در خرمشهر تمام شده بود بهتر بود.
ابوالفضل جواب داد: اگر همسایه شما به خانه شما بیاید و اموالتان را بدزدد و به خانه‌تان آسیب بزند و به شما توهین کند و سپس به خانه خودش برگردد آیا شما او را تعقیب نمی‌کنید؟ آیا بخاطر اینکه به خانه خودش گریخته شما دست از شکایت و تنبیه او بر می‌دارید؟ آیا او دوباره برای حمله به خانه شما دلیرتر نمی‌شود؟ مخصوصاً دشمنی مثل صدام که همه جهان پشتیبان او هستند؟ آیا راهی جز دفاع تا شهادت وجود دارد؟ آیا می‌شود به سازمان ملل که خودش حامی صدام است اعتماد کرد؟ ما بیشتر از بقیه مردم به صلح فکر می‌کنیم چون بیشتر از همه در خطریم ولی صلح به چه قیمتی؟ به قیمت بازگشت دشمن؟ ما هم جانمان را از سر راه نیاورده‌ایم ولی دشمن هنوز در خانه ماست و ما نمی‌توانیم ساکت بنشینیم. هیچکدام از این بچه‌ها را هم به زور جبهه نیاورده‌اند بلکه اینها خودشان با زور به جبهه آمده‌اند.
بحث‌ها ادامه داشت تا زمانیکه همه یکی یکی به خواب رفتند و ابوالفضل مشغول خواندن نماز شب در اتوبوس شد که بجز چند نفر از ما کسی از آن خبر نداشت. صبح که در شیراز پیاده شدیم تمام دوستان جدیدمان با ما روبوسی و وداع کردند و از ابوالفضل آدرس گرفتند و با یک معذرت‌خواهی نهائی از ما جدا شدند و ما به طرف زرقان حرکت کردیم.
والسلام - محمد حسین صادقی - زمستان 88 – زرقان
