گیلانغرب - تنگ حاجیان - دی ماه 1360
هوالجمیل
خاطرهای از نبرد نیروهای ما با هلیکوپترهای دشمن در تنگ حاجیان
در پاتکهائی که دشمن به ارتفاعات تنگ حاجیان میزد، طبق معمول اول آتش تهیه میریخت. گلولههای توپ دشمن به سنگرهای ما کمتر اصابت میکرد و بخاطر قوسی بودن آنها یا به سنگرهای قبلی خودشان میخورد و یا از روی سر ما رد میشد و در دامنه ارتفاعات میافتاد ولی آتش خمپارههایشان دقیقاً روی سنگرهای ما ریخته میشد، علاوه بر این، آنها با تیر مستقیم تانکهائی که در پائین تنگه مستقر بودند نوک تمام قلهها را هدف قرار میدادند و این تیرها پس از اصابت با صخرهها، سیلی از سنگها را بر سر ما فرو میریختند و زیر این آتش تهیه نیروهای پیاده آنها بالا میآمدند. در این وضعیت ما باید آتش خمپارهها و تانکهای دشمن را خاموش میکردیم تا نیروهای پیاده ما با نیروهای پاتک کننده آنها درگیر شوند. در مواقعی که آتش تهیه ریخته میشد فقط ما در سنگرها و جانپناههای سر پوشیده نبودیم.
در یکی از روزها بعد از اینکه آتشخمپاره و تانکهای دشمن را خاموش کردیم چند هلیکوپتر عراقی به کمک نیروهایشان آمدند و مخصوصاً به منظور نابود کردن سنگر دیدهبانی که به دوربین پریسکوپی مجهز بود از بالا و پشت سر و روبرو به ما حمله کردند و تمام ارتفاعات را در حدود ربع ساعت به راکت و رگبار بستند. در این ربع ساعت، نبرد بین نیروهای پیاده ما با هلیکوپترهای دشمن واقعاً تماشائی و غرور انگیز بود. بخاطر اینکه ما روی ارتفاعات بودیم فاصله ما با هلیکوپترها خیلی کم بود و خلبانهای آنها را از نزدیک میدیدیم. آن روز پاتک عراقیها بیشتر روی قسمت شرقی تنگه متمرکز شده بود که نیروهای لشکر 77 خراسان در آنجا مستقر بودند و دیدگاه ما نیز در آنجا قرار داشت. در سمت غربی تنگه نیروهای بسیج مستقر بودند. در این پاتک، به محض اینکه هلیکوپترها به بالای سر ما میرسیدند بچهها از سنگر بیرون میآمدند و بوسیله ژ3 هلیکوپترها را به رگبار میبستند و فراری میدادند. وقتی که هلیکوپترها برای دور زدن از روی ضلع غربی تنگه پرواز میکردند بچههای بسیج به سمت آنها آتش میگشودند و با آنها درگیر میشدند.
یکی از صحنههای بسیار جالب و حماسی و ماندگار نبرد متهورانه دوست جیرفتیام محمد علیزاده با هلیکوپترها بود. محمد تیربارچی بود و تیربار ژ3 داشت، تیربار ژ3 وزن سنگینی دارد بخصوص وقتی که قطار فشنگ هم به آن آویزان باشد، این تیربار برای تیراندازی دقیق باید روی دو پایه مخصوص روی زمین کار گذاشته شود و یک نفر به عنوان کمک تیربارچی ، قطار فشنگ را پیوسته به محل شکاف تغذیه تیربار بخوراند. محمد بخاطر هیکل درشت و قدرتی که داشت بیرون سنگر ایستاده بود و تیربار را روی دست گرفته بود و مثل یک اسلحه سبک آن را در هوا میچرخاند و به سمت هلیکوپترهای عراقی شلیک میکرد و بچههای دیگر نیز با رگبار تفنگ ژ3 او را همراهی میکردند.
بعد از ربع ساعت نبرد نابرابرِ افراد با هلیکوپتر و فراری شدن پرندههای دشمن، نیروهای پاتک کننده عراقی با این خیال که پس از آتش خمپارهها و تانکها، تمام سنگرهای ما توسط هلیکوپترهای آنها منهدم شده به سمت قله هجوم آوردند و با سیلی از نارنجکها و تیربارهای نیروهای ما مواجه شدند و دوباره عقب نشینی کردند.
بدون شک، اگر آن روز نیروهای ما به کنج سنگرها پناه برده بودند و با هلیکوپترها درگیر نشده بودند هم سنگرهایمان نابود میشدند و هم نیروهای پاتک کننده عراقی، سمت شرقی تنگه را پس میگرفتند و بسیجیانی را که در سمت غربی بودند به محاصره میانداختند و تنگه و ارتفاعات دو طرف آن را دوباره پس میگرفتند.
از آن روز به بعد، بچهها به تیربار ژ3 میگفتند: کُلت علیزاده.
روای خاطره: محمد حسین صادقی
دیدهبان آتشبار دوم گردان 317 توپخانه لشکر 81 زرهی کرمانشاه