هنر برای آرمان
هوالجمیل
زندگی، عشق، مرگ؛ و فلسفه هنر برای هنر
پدیدآورندگان آثار ادبی و هنری، فریادگران ارزشها و آرمانهای جامعهاند و چون زبان رسای مردم عصر خودند جزو رهبران فکری و خط دهنگان اصلی به جامعه محسوب میشوند. دشمن برای خنثی و عقیم کردن قلم این گروه و خاموش کردن شعلههای حقطلبیشان فلسفهی وسوسه آمیز هنر برای هنر را بوجود آورده و توسعه داده که در این راه به موفقیتهائی هم رسیده است.
بطور خلاصه، فلسفه هنر برای هنر که توسط استعمارگران بوجود آمده هدفش این است که سر نویسندگان را به مسائل خنثی گرم کند تا دخالتی در بهبود امور زندگی مردم و مبارزه با تجاوزگران و جهانخواران و ستمگران نداشته باشند. این نسخه که برای کشورهای تحت ستم پیچیده شده حتی توسط خود استعمارگران هم اجرا نمیشود. شیوع بی تفاوتی نسبت به سرنوشت خود و مردم و جامعه و سرگرم شدن به موضوعات تکراری و غیر انقلابی جزو اهداف اولیه این ایده استعماری است.
مهمترین فریب و وسوسه این فلسفه، القای وسوسه مانائی اثر و ماندگاری پدید آوردنده است، میگویند اگر میخواهید ماندگار شوید نباید هنر و ادب شما تاریخ مصرف داشته باشد و آنچه اکثر پدیدآورندگان را میفریبد همین میوه جاودانگی است. همین امر باعث شده که برخی از پدیدآورندگان بخاطر پرهیز از اتهام مرتجع بودن و شدن، از بزرگترین و مهمترین موضوع مورد نیاز جامعه خود غافل بمانند (یا تغافل کنند) و پرداختن به سوژههای انقلاب و دفاع مقدس را مانعی برای جاودانگی و ماندگاری خود بدانند و خواسته و ناخواسته راه دشمنان قسم خورده این مرز و بوم را در پیش گیرند. اینها در اصل نمیدانند هنرمند و نویسندهای که به درد زمانه خودش نخورد به درد هیچ زمان دیگری هم نمیخورد. چون هر زمان و دورهای نویسندهها و متفکرین خودش را دارد.
ادبیات معمولاً در سه جلوه ظاهر میشود و نمود پیدا میکند: زندگی، عشق و مرگ. اگر تمام آثار ادبی و هنری دنیا را بررسی کنید میبینید که حتماً یکی از این سه مظهر (و یا ترکیبی از آنها) را در خود جای دادهاند. وقتی که وطن ما اشغال شده و مردم زیر بمبارانهای وحشیانه دشمنان قرار دارند و بهترین جوانان وطن برای دفاع از وطن و ناموس خود سینههایشان را آماج گلولههای متجاوزین و اشغالگران کردهاند و دود و آتش و خون در همه جا جاری است، ایدهی دور نگه داشتن آثار هنری ادبی از ترکشهای جنگ، و در سر پروراندن فلسفه عقیم هنر برای هنر و وسوسه مضحک ماندگاری جز همراهی و همکاری با دشمنان نیست. نویسنده حتی اگر منتقد هم باشد نباید خنثی عمل کند. در چنین اوضاعی چه سوژههائی بهتر و زندهتر و ماندگارتر از سوژههای شهید، که هم زندگیشان بهترین زندگی بود هم عشقشان سوزانترین عشق بود و هم مرگشان دردناکترین و غریبانهترین مرگ. اگر هنر و ادبیات دنبال سوژههای ناب است هیچ عرصهای غنیتر از عرصه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس نیست.
فلسفه هنر برای هنر نهایتاً به ایده دین برای دین و عرفان برای عرفان و علم برای علم ختم میشود، نه برای زندگی و خوشبختی و سعادت فرد و جامعه. دین خنثی و دیندار بیتفاوت هم جلوهی دیگری از فلسفهی هنر برای هنر است. این ایده خزنده وقتی به نهایت اغواگری خود میرسد که ایده شهید برای شهید را مطرح میکند (نه شهید برای هدفی که شهید شده). میگویند ما باید به شهید احترام بگذاریم چون ناکام و بیگناه و.. از دنیا رفته و جان عزیز و شیرین خودش را از دست داده است و به این خاطر باید با ترحم و دلسوزی و احترام به او بنگریم و یادش را گرامی بداریم و....
هدف ترویج این نوع تفکر، حذف کردن هدف و یا حتی محکوم کردن هدفی است که شهید برای آن به شهادت رسیده است. ما باید تکلیف خود را در تمام مراحل نوشتن با خودمان روشن کنیم که واقعاً هدف ما از این تفحص و روایتگری و خلق آثار هنری و ادبی چیست؟
بازگشت به صفحه نخست