فضائل الشهدا

قرارگاه سایبری سردار شهید ابوالفضل صادقی
لبیک یا حسین
فضائل الشهدا

هوالجمیل
دوستان سلام - خوش آمدید، و بعد: آنچه در این وبلاگ آمده و می‌آید تلاشی برای گردآوری خاطرات انقلاب و دفاع مقدس بویژه در شهر باستانی و مذهبی زرقان فارس است. در این راستا بارها فراخوان داده‌ایم و مراتب را از طریق نشریه محلی، پوستر و آگهی در مساجد، تریبون‌های مختلف در مجالس مذهبی، اردوهای آموزشی بسیجیان و ایثارگران، اینترنت، پیامک و تلفن و دعوتهای حضوری اعلام کرده‌ایم و از تمام مردم عزیز و ایثارگران گرانقدر زرقان خواسته‌ایم که هرگونه اطلاع و خاطره‌ای درباره شهدا و رزمندگان دفاع مقدس (ارتشی، سپاهی، جهادگر، بسیجی، و نیروهای تدارکاتی و تبلیغاتی پشت جبهه) دارند در اختیارمان بگذارند یا از طریق ایمیل hodhodzar@gmail.com و یا تلفن 09176112253 به ما اطلاع دهند تا ترتیب مصاحبه با آنها بدهیم. در همین رابطه تعدادی از عزیزان دعوت ما را اجابت کرده‌اند که مصاحبه‌های آنها را پس از پیاده سازی و نگارش و ویرایش در اینترنت گذاشته‌ایم. البته هنوز مصاحبه‌های زیادی در نوبتند که به یاری خداوند و استمداد از روح پر فتوح شهدا امیدواریم به نحو احسن و در اسرع وقت نسبت به آماده سازی آنها نیز اقدام کنیم. مجدداً از تمام عزیزان و همشهریان گرامی استدعا داریم برای ثبت خاطراتشان با ما تماس بگیرند تا هماهنگی‌های لازم برای مصاحبه با آنها به عمل آید.
از اینکه نظر شریفتان را از ما دریغ نمی کنید صمیمانه سپاسگزاریم.
والسلام
محمد حسین صادقی، زرقان فارس 00989176112253
Hodhodzar@gmail.com

طبقه بندی موضوعی
Wednesday, 18 Bahman 1396، 03:12 PM

شهدای ما + ابوالفضل

مقدمه

نوشتن درباره جنگ به معنی جنگ طلبی و جنگ افروزی نیست همانگونه که نوشتن درباره صلح نیز به معنی پذیرش سلطه بیگانگان واشغالگران و تن دادن به ننگ و مذلت نمی‌باشد.دفاع از اقلیم و قلمرو و وطن و خانه، بصورت ذاتی و فطری در تمام موجودات وجود داردو انسان که اشرف مخلوقات است از این غریزه الهی برخوردارتراست. انسان غیرتمند از یک پرندهکمتر نیست که اگر به آشیانه او حمله شود تا سر حد جان از خود و حریمش دفاع می‌کند. در اکثرکشورهای جهان مردم به سربازان و رزمندگان خود عشق می‌ورزند و برای آنها احترامی شایستهقائلند، فارغ از مسائل سیاسی و جناحی درباره آنها شعر می‌گویند، داستان می‌نویسند، فیلم وسریال می‌سازند و به عنوان قهرمانان ملی خود، از آنها یاد می‌کنند و در هر شرایطی یادشان را گرامی می‌دارند، تازه این در حالی است که بسیاری از آنها مهاجم بوده‌اند و به کشورهایدیگر حمله کرده‌اند. وقتی که بحث مقاومت و دفاع پیش می‌آید مسئله از این هم مهمتر می‌شود.اکنون بیش از نیم قرن از جنگهای جهانی می‌گذرد و کشورها (هم مهاجمین و اشغالگران، هممدافعین) دربارۀ اسطوره‌های جنگی خود فیلم می‌سازند و فرهنگ خود را از این طریق به نسلهای جدید منتقل می‌کنند و یاد سربازان خود را گرامی می‌دارند.اما متأسفانه در کشور ما کهمورد شدیدترین حمله‌های جهانی قرار گرفت (و با رشادت ارتش و سپاه و بسیج و جهاد و نیروهایمردمی، از چنگال متجاوزین نجات یافت) کمتر کسی به موضوع دفاع مقدس می‌پردازد واگر بپردازد دچار تهمت جنگ طلبی وجنگ افروزی می‌شود. اگر بین رزمندگان ما و نیروهایکشورهای دیگر یک مقایسه جزئی صورت بگیرد آنگاه پی می‌بریم که چه گنجینه‌های ارزشمندمعنوی در جامعه ما وجود دارد که ما هنوز نتوانسته‌ایم از وجود آنها برای غنی‌سازی فرهنگخود بهره ببریم . آری فقط با یک مقایسه کوچک بین دریادلان گمنام ایران اسلامی ونیروهای مسلح کشورهای دیگر به ین نکته واقف می‌شویم که این اسوه‌های عشق و ایثار و تواضع و شجاعت و پایداری کجا و آنها کجا؟ به راستی در کجای تاریخ جهان می‌توان چنین اسطوره‌هائی را مشاهده کرد. داستان زندگی و جهاد و مقاومت آنها نه فقط برای ما بلکه برای کشورهای دیگر و نسلهای آینده هم می‌تواند الگو باشد.

شهدای گرانقدر خانواده ما

تمام شهدا یکی هستند و تمام خانواده آنها یک خانواده‌اند ولی از آنجا که هر کدام از خانواده‌ها با یکی از شهدا بیشتر انس و الفت داشته و در زندگی با آنها بیشتر محشور بوده‌اند (و در آخرتهم ان شاء‌الله محشور خواهند بود) اسطوره و الگوی زندگی آنها، شهدای خودشان است. اسطوره‌ها و الگوهای خانواده ما نیز این شهدای گرانقدر هستند : شهید محمد جعفر کریمیان ، شهید محمد جواد کاویانی ، شهید کربلائی تقی خدامی، شهید عبدالرضا زارعی (سعید)، شهید محمد حسن صادقی(ابوالفضل) و شهید نظام‌الدین کاویانی. این گلگون کفنان برای ما یعنی تمام شهدا و جانبازان و ایثارگران، با ذکر این نکته مجدد که تمام شهدا، یکی هستند  و تمام خانواده‌های آنها نیز یک خانواده‌اند....

عهد شکنی و تجدیدعهد

تقریبا بیست سال از شهادت برادر شید و دلاورم ابوالفضل می گذرد و شاید وقت آن رسیده باشد که عهد خود را با او بشکنم و عهدی جدید ببندم و کمی درباره‌اش بنویسیم. او از من خواسته بود درباره‌اش چیزی ننویسم اما فکر می‌کنم زمان عهدشکنی فرا رسیده و نوشتن درباره او به حد وجوب رسیده، به همین خاطر از آن روح ملکوتی عذر می‌خواهم و از او نیز استمداد می‌طلبم و سعی می‌کنم اغراق نکنم و گوشه‌هائی از زندگی سرخ و معطرش را به رشته تحریر درآورم. البته من شناخت زیادی نسبت به او ندارم، چون وقتی که جنگ شروع شد من در جبهه بودم ابوالفضل هم که نوجوانی 15ساله بود به جبهه رفته بود و تا شش سال بعد که شهید شد شاید مجموعاً چند ماه هم توفیق زیارت او را نداشتم و این چند ماه هم بیشتر در مواقعی بود که بخاطر مجروح شدن به بیمارستانها منتقل می‌شد. در عرض این مدت دوبار هم در جبهه‌های غرب و جنوب توفیق دیدارش نصیبم شد. این دو شب برای من دو لیلةالقدر بودند که هرکدام به اندازه هزار ماه ارزش داشتند. به هر حال، او در خطوط مقدم نبرد به بلوغ و دوره جوانی رسید و تمام جوانی خود را در عرصه‌های جهاد و دفاع مقدس سپری کرد. من فقط داستانها و خاطرات او را از زبان همرزمان و دوستانش که سه تا از آنها برادرهای دیگرم ( محمد تقی، محمد جواد و محمدهادی) بودند می‌شنیدم. بیشترین خاطره‌های او در سینه محمدتقی ضبط است که مدتی طولانی با ابوالفضل همسنگر وهمرزم بوده است و من بیشتر مطالب این نوشتار را از او نقل قول می کنم که خود شهیدی زنده است و در صفات و خصائل، شباهت زیادی به ابوالفضل دارد و شاید او راضی نباشد که اوصافش را شرح دهم.

سه قهرمان اسطوره ای

 تمام افراد بشر با اسطوره‌هایشان زندگی می کنند،هر فرد الگوئی واسطوره‌ای دارد که خود را با او قیاس می‌کند ومی‌سنجد و از او الهام می‌گیرد. اسطوره هر شخص حتی اگرهزاران سال پیش مرده باشد ولی برای او همیشه  زنده است و در خلوتخانۀ ذهنش حضور و ظهوری دائمی دارد. اسطوره یک وجود فوق بشری است و دارای توانائی‌هائی است که انسانهای عادی ندارند و بزرگترین اسطوره‌های ذهنی ما شعیان، ائمه معصومین و به خصوص پیامبر گرامی اسلام و امیرالمومنین علی ابن ابیطالب هستند. البته این بزرگواران، اسطوره و افسانه نیستند و اطلاق کلمۀ اسطوره برآنان خطاست ولی همانگونه که شهید شریعتی درباره حضرت علی می‌گوید، او حقیقتی است بر گونۀ اساطیر. یعنی زندگی او، افسانه‌ای است ولی مثل افسانه‌ها واسطوره‌های دیگر،غیر واقعی و دروغ نیست بلکه حقیقت دارد. علاوه بر این اسطوره‌های حقیقی، در زندگی هر کدام از ما اسطوره‌هائی عینی وجود دارد که داستان زندگی شان به داستان‌های حقیقی ائمه معصومین نزدیک است و آنها را باید شیعه‌های واقعی ائمه دانست. همانگونه که خودشان می فرمایند : "شیعیان ما از باقیمانده طینت ما سرشته شده‌اند" و شهدای عزیز ما و جانبازان و ایثارگران همگی مصداق این حدیث آسمانی‌اند. اما من شخصاً سه قهرمان اسطوره‌ای دارم، یکی ابوالفضل، یکی کل تقی "کربلائی تقی خدامی" و دیگری هم شهید زنده جانباز رشید اسلام سید محمد جواد بهارلو که هرسه یک جلوه‌اند در سه آئینه با این تفاوت که سید جواد علاوه بر تمام فضائل، سیادت نیز دارد واز این بابت مورد توجه خاص آن دو شهید هم بود و هر سه در پی  گمنامی بودند و هستند. امروزه شهدای گرانقدر ما را فقط با یک عکس و یک سنگ مزار می‌شناسند و جانبازان را با یک ویلچر اما حقیقت این است که آنها تجسم فرهنگ زیبای ایثار و جوانمردی و صبر و گذشت و استقامت و رضا و فنا در راه معشوق هستند. من اگرچه با آنها دوست و همراز بوده‌ام ولی اعتراف می‌کنم که هیچیک را آنطور که باید و شاید نشناختم و نمی‌شناسم. به راستی چگونه می‌توان سیدجواد را شناخت با آن روح بزرگ و صبرعظیم و درد بیکران که اگر درد او را بین هزاران نفر تقسیم کنند همه از پا درمی آیند و یا زبان به شکایت واعتراض به حق‌تعالی می‌گشایند. ابوالفضل و کل تقی تقریبا 20سال است که شهید شده‌اند و سید جواد 20سال است که جام‌های درد و صبوری را لاجرعه سر می‌کشد و این سرنوشت تمام اولیای الهی است که "هرکه مقرب‌تر است جام بلا بیشترش می‌دهند" و سید جواد برای من یکی از همان اولیای گمنام خداست که در شبستان تاریک زندگی ما، مانند شمعی صبور می‌سوزد و نورافشانی می‌کند وما جز اینکه پروانه‌اش باشیم کار دیگری نمی‌توانیم بکنیم. توصیف من از ابوالفضل وصف او و کل تقی نیز هست. سید جواد ابوالفضل است و کل تقی، و تمام شخصیت آنها را در سید می‌توانیم نظاره کنیم.

 واما درباره ابوالفضل :  

نام شریفش محمد حسن بود و نام مستعارش : ابوالفضل، اکثر رزمندگان و دوستان وهمسنگرانش او را با همین نام عزیز می شناختند و می شناسند. (در خانواده نیز به عللی به هُدهُد شهرت داشت) ابوالفضل در سال 1344در زرقان فارس به دنیا آمد و در سال 1366 در جبهه شلمچه پس از شش سال نبرد با اشغالگران بعثی در سن 22 سالگی به درجه رفیع شهادت رسید و به وصال مولایش حضرت ابوالفضل العباس نائل گردید.

کاروان سرخ عاشورائیان زمان

 تمام کسانی که ابوالفضل را از نزدیک می شناختند در یک جمله اتفاق نظر دارند وآن اینکه،اگر ابوالفضل شهید نمی‌شد به حق خود نمی‌رسید، یعنی بالاترین پاداش و مقام او را فقط شهادت درراه خدا می‌دانند. خانواده او نیز برهمین عقیده است و این مسئله برای اکثرشهدای گرانقدرما صدق می‌کند به راستی برای کسانی که یک عمر دنبال شهادت می‌گشتند و ذکر قنوت و نماز شبشان "توفیق شهادت درراه خدا" بود چه پاداش و درجه و مزدی می‌توانست بالاتر از مقام عظمای شهادت باشد، و ابوالفضل یکی از این عاشقان بود که آخر به آرزوی خود رسید و به کاروان سرخ عاشورائیان زمان پیوست

موزه تیر و ترکش

وقتی که جنگ شروع شد، ابوالفضل 15ساله بود وعلیرغم کوچک بودن، روحی بزرگ و بیقرار برای نبرد با متجاوزین بعثی داشت . او جزو اولین کسانی بود که به محض شنیدن فرمان امام برای تشکیل بسیج ، در این نهاد مقدس ثبت نام کرد (البته با دستکاری در شناسنامه و روشهائی که بسیجیان کم سن و سال در آن زمانها داشتند) و راهی جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شد و از آن لحظه تا 6 سال بعد که به شهادت رسید، لحظه‌ای در اطاعت از امر امام کوتاهی نکرد و با تمام وجود، خود را وقف دفاع مقدس نمود و اگرچه بارها مجروح شد ولی هیچگاه مأموریت و مسئولیت خود را تمام شده تلقی نکرد و هر بار با پیکری مجروح و تبدار دوباره در کنار خط‌شکنان دریادل در نوک حمله قرار می‌گرفت و بر مهاجمان و اشغالگران می‌تاخت. بدن او موزه تیر و ترکش بود، حتی جمجمه‌اش نیز مورد اصابت ترکش قرار گرفته بود و اگرچه پزشکان او را از رفتن به جبهه و انجام کارهای سنگین منع کرده بودند ولی او هرگز نمی‌توانست طاقت بیاورد و به محض اینکه از تخت بیمارستان پائین می‌آمد راه جبهه‌های نبرد را در پیش می‌گرفت.

عهد نامه خونین

نام گردان فجر لشکر 33 المهدی در تاریخ دفاع مقدس، نامی آشنا و با عظمت است و ابوالفضل جزو بنیانگذاران و نیروهای اولیه این گردان بود که همگی در روز شروع فعالیت گردان عهد نامه‌ای را (در داخل جلد یک قرآن) امضا کرده بودند که تا آخرین قطره خون در راه اسلام با دشمنان دین و وطن جهاد کنند و در هیچ شرایطی امام را تنها نگذارند (اگرچه بسیاری از آنها حتی یک بار هم امام را ندیدند). ابوالفضل اگرچه در امور نظامی، استعداد و توانائی‌های شگرفی داشت ولی همیشه در گمنامی می‌کوشید و بجز در چند مورد حساس، فرماندهی را قبول نکرد و همیشه خود را کوچکترین سرباز جنگ می‌دانست.

اشدّاءَ عَلیْ اْلکفار، ُرحَماءُ بَینَهُم

ابوالفضل در کنار شهامت و شجاعت کم نظیر، همیشه روحیه‌ای با نشاط و سرزنده و امیدوار داشت و بسیار خوش برخورد و بخشنده و متواضع و با گذشت بود. او خشم مقدس خود را فقط در حمله‌ها و خط شکستن‌ها علیه دشمنان به کار می‌گرفت و از این بابت مصداق آیۀ شریفۀ "مُحمّد َرسولَ اللهُ َوالذینَ مَعَهُ اشدّاءَ عَلیْ اْلکفار، رحَماءُ بَینَهُم" بود. شوخ طبعی و نکته سنجی او زبانزد همگان بود و دوستی و همراهی و همرازی با او چنان آرامش و طمانینه‌ای به دل القا می‌کرد که هر کس فقط با یک برخورد و دیدار، جذب او می‌شد و از این بابت دوستان بسیاری در لشکرها وشهرهای دیگر داشت.

سنگ صبور و گنجینه رازها

ابوالفضل مدتی مسئول تدارکات گردان کمیل بود و همیشه سعی می‌کرد بهترین امکانات و غذاها را برای رزمندگان دست و پا کند ولی خودش همیشه از باقیمانده و ته سفره‌های آنها تغذیه می‌کرد و به نان خشکی قانع بود. در جمع دوستان، همیشه خدمتگزار بود و نمی‌گذاشت کسی حتی یک لیوان آب به دست او بدهد. در اصل، دوستی با او هیچ زحمتی برای دیگران ایجاد نمی کرد وهیچ توقعی ازدوستان خود نداشت. او سنگ صبور و گنجینۀ رازهای دیگران بود و هرکس غم و غصه‌ای داشت با او درمیان می‌گذاشت و از او روحیه می‌گرفت. به همین خاطر، خیمه و سنگر او محل رفت و آمد و تجمع تمام دوستانش بود، اگرچه تمام بچه‌های جبهه، خاکی و خودمانی بودند ولی او در میان آن خاکیان آسمانی، جزو اسوه‌ها والگوها بود.

 قضاوت آیندگان

ابوالفضل همیشه می‌گفت بعد از جنگ ما را بخاطر جنگیدن محاکمه و سرزنش می کنند ولی امروز را نمی بینند که اگر ما جلوی دشمن را نگیریم، تمامی شهرهای کشور را با کمک ارتشهای جهان، خواهند گرفت و ایران اسلامی را هزار تکه خواهند کرد. او می گفت در جائی که الان بسیاری از ادارات و افرادی که پشت جبهه هستند وضعیت ما را درک نمی‌کنند و در کارهای رزمندگان کار شکنی می‌کنند دیگر چه توقعی ازآیندگان باید داشت.

پالایش روح

ابوالفضل اگرچه به خاطر مسئولیتها و گرفتاریهای کاری هیچگاه وقت آزاد نداشت ولی با برنامه‌ریزی‌های دقیق، وقت خود را برای کارهای مختلف تقسیم کرده بود. قسمتی از وقت خود را به قرائت قرآن کریم و ادعیه و زیارات بخصوص زیارت عاشورا اختصاص داده بود، در زمینه تاریخ اسلام مطالعات عمیق و پیوسته‌ای داشت، به ادبیات کلاسیک وعرفانی ایران عشق می‌ورزید و بسیاری از اشعار شاعران کهن و معاصر را از حفظ بود، به مسائل سیاسی و اجتماعی زمان آگاه بود و تمام خط و ربطهای سیاسی را می‌شناخت ولی فقط پیرو خط امام بود و بس؛ و کسی که اینهمه کار و برنامه و مطالعه (آنهم در شرایط جنگی) داشت همان کسی بود که در هر جا مستقر می‌شدند اولین کاری که می‌کرد این بود که دور از چشم دیگران برای خودش یک قبر می‌ساخت و اوقاتی از شب را در آن قبر به تهجد و نیایش و پالایش روح می‌پرداخت و در روز طوری رفتار می‌کرد که کسی به کارهای نهانی و رازهای درونی او پی نبرد. البته اکثر بچه‌های جبهه و جنگ همین روحیه را داشتند، روحیه‌ای که امروزه در حکم کیمیاست و فقط در افسانه‌ها و داستانهای صدر اسلام باید سراغ آنها را گرفت.

مرشد اباالفضل

بسیاری ازرزمندگان، اورا با نام "مرشد اباالفضل" می‌شناختند، چون به خاطرعلاقه شدیدش به ورزش باستانی، در هر مقّر و موقعیتی، زورخانه‌ای راه می‌انداخت و میاندار باستانی کارانمی‌شد. گاهگاهی هم به اصرار بچه‌ها، ضرب مرشدی را زیر بغل می‌گرفت و با صدای خوب و تسلطی که بر آهنگها و ریتمهای باستانی داشت به ذکر صفات مولا علی علیه السلام و ائمه می‌پرداخت و خاطرات پهلوانی پوریای ولی و جوانمردان و سربداران را با حال و هیجان خاصی به همرزمانش القا می‌کرد. از صدای خوبش برای نوحه خوانی و ذکر رشادتهای یاران با صفای سیدالشهدا نیز بهره می‌جست و البته این کار را هم با تقاضا و اصرار دوستانش انجام می‌داد.

پیراهن سبز سپاه

ابوالفضل،پس از چند سال نبرد و حضور دائم در جبهه‌ها، توسط سپاه پاسداران جذب شد و رسماً به عضویت سپاه درآمد اما هیچگاه لباس سپاه را نپوشید، او همیشه می گفت زمانی لایق این لباس مقدس می‌شوم که شهید شده باشم، و دائما وصیت می‌کرد که پس از شهادت، پیراهن سبز سپاه را به او بپوشانیم.

پاداش شش سال دریادلی و شیدائی

ابوالفضل درعرض شش سال نبرد ومقاومت جانانه، تمام جبهه‌های غرب و جنوب را زیر پا گذاشته بود و از هر جبهه، ترکشی و گلوله‌ای به یادگار در بدن داشت، با از دست دادن تمامهمرزمان قدیمی و بهترین دوستانش که هر کدام مجموعۀ عظیمی از صفات و فضائل انسانی و اسلامی بودند، روز به روز بیشتر احساس تنهائی وغربت می‌کرد و دائما بر جدا ماندن از کاروان آن جوانمردان و دریا دلان حسرت می‌خورد و به گوشه‌ای پناه می‌برد وغم و اندوه عظیم خود را در قالب نوحه و شعر و اشک وآه، زمزمه می‌کرد و به محض اینکه کسی او را می‌دید، حالت طبیعی به خود می‌گرفت و به شوخی و شیرین‌زبانی می‌پرداخت. اما همه غم نهان و رازهای درون او را درک می‌کردند و می‌دانستند که از دست دادن آن همه یار یکدل و یکرنگ و با صفا و دریا دل چه طوفانی در دل دریائی ابوالفضل ایجاد کرده است ، به همین خاطر، وقتی که درعملیات کربلای هشت در تاریخ 19/1/1366 در نینوای شلمچه، به همراه سردار دلاور و دریادل اسلام  شهید عباس حاج زمانی با پیکری خونین به کاروان سرخ شهدا و یاران منتظرش پیوست همه می‌گفتند: عباس و ابوالفضل به حق و پاداش الهی خود رسیدند. عباس و ابولفضل در یک زمان و مکان نبرد با دشمنان را شروع کردند (در ارتفاعات بازی دراز) و پس شش سال رشادت و فداکاری و افتخارآفرینی در یک زمان و مکان به کاروان  خونین کفنان سپاه اسلام پیوستند (در دشت خونین شلمچه) و در مقام قرب حق آرام گرفتند.  واین مقام شایسته‌ترین مقام و پاداشی بود که می‌توانستند دریافت کنند. حقیقت هم همین بود که پس از شش سال شیدائی و بی پروائی و خط شکنی و شکیبائی چه درجه و پست و مقامی می‌خواستند به آنها بدهند که جبران یک ذره از فداکاری‌های آنها را کرده باشند. لازم به ذکر است که در عملیات کربلای 8 دلاوران دیگری هم به شهادت رسیدند که زرقانی‌های این گروه عبارتند از شهیدان گرانقدر: شهید عبدارضا غفاری پور، شهید علی اکبر علیشاهی، شهید محمد رضا جاوید، شهید اصغر سیف، شهید محمد رضا روحانی پور، شهید حسین خالص حقیقی، شهید محمدعلی خالص حقیقی و شهید غلامعلی محمدی.

موافقین ۰ مخالفین ۰ 96/11/18
هیئت خادم الشهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی