فضائل الشهدا

قرارگاه سایبری سردار شهید ابوالفضل صادقی
لبیک یا حسین
فضائل الشهدا

هوالجمیل
دوستان سلام - خوش آمدید، و بعد: آنچه در این وبلاگ آمده و می‌آید تلاشی برای گردآوری خاطرات انقلاب و دفاع مقدس بویژه در شهر باستانی و مذهبی زرقان فارس است. در این راستا بارها فراخوان داده‌ایم و مراتب را از طریق نشریه محلی، پوستر و آگهی در مساجد، تریبون‌های مختلف در مجالس مذهبی، اردوهای آموزشی بسیجیان و ایثارگران، اینترنت، پیامک و تلفن و دعوتهای حضوری اعلام کرده‌ایم و از تمام مردم عزیز و ایثارگران گرانقدر زرقان خواسته‌ایم که هرگونه اطلاع و خاطره‌ای درباره شهدا و رزمندگان دفاع مقدس (ارتشی، سپاهی، جهادگر، بسیجی، و نیروهای تدارکاتی و تبلیغاتی پشت جبهه) دارند در اختیارمان بگذارند یا از طریق ایمیل hodhodzar@gmail.com و یا تلفن 09176112253 به ما اطلاع دهند تا ترتیب مصاحبه با آنها بدهیم. در همین رابطه تعدادی از عزیزان دعوت ما را اجابت کرده‌اند که مصاحبه‌های آنها را پس از پیاده سازی و نگارش و ویرایش در اینترنت گذاشته‌ایم. البته هنوز مصاحبه‌های زیادی در نوبتند که به یاری خداوند و استمداد از روح پر فتوح شهدا امیدواریم به نحو احسن و در اسرع وقت نسبت به آماده سازی آنها نیز اقدام کنیم. مجدداً از تمام عزیزان و همشهریان گرامی استدعا داریم برای ثبت خاطراتشان با ما تماس بگیرند تا هماهنگی‌های لازم برای مصاحبه با آنها به عمل آید.
از اینکه نظر شریفتان را از ما دریغ نمی کنید صمیمانه سپاسگزاریم.
والسلام
محمد حسین صادقی، زرقان فارس 00989176112253
Hodhodzar@gmail.com

طبقه بندی موضوعی
Thursday, 19 Bahman 1396، 11:09 AM

وسعت دلتنگی

هوالجمیل

وسعت دلتنگی

دلتنگی‌ام پایان ندارد. نمی‌دانم چگونه آنهمه وسعت و بی‌پایانی در ظرف تنگ دلم جا گرفته است، چه وسعتی دارد این تنگی! کاش می‌توانستم مثل خیلی‌ها، دل خوش کنم به همین چیزهائی که دور و برم است. به همین چیزهائی که همه به آن مشغولند و احساس سعادت و خوشبختی می‌کنند.

کاش دلم تا این حد تنگ نبود که هیچ وسعتی پُرش نکند ولی چه می‌توانم کرد که دلتنگی تمام حاصل و محصول من است و هرچه دلتنگ‌تر می‌شوم به وسعت بیشتری نیاز پیدا می‌کنم.

کجاست انتهای آن تنگی و ابتدای آن وسعت؟ هیچ وقت به این معنا نرسیده‌ام و نمی‌دانم چه رابطه‌ای است بین این دو پدیده متضاد که یکی می‌نمایند...

گاهی اوقات دلم آنقدر تنگ می‌شود که می‌تواند کل شهدای عالم هستی را در خود جای دهد و باز تنگ‌تر شود و وسعتی عظیم‌تر بطلبد و شگفتا که در چنین وضع و حالتی، دیگر دلی نمی‌ماند که بشود آن را با تنگی یا فراخی تعریف کرد. در چنین وضعیتی، یکپارچه وسعتم و تا زمانی که به خود نیامده‌ام د ربیکرانگی سیر می‌کنم. احساسی که بر مزار هر شهید دارم چنین است و لذتی که از مصاحبت یک شهید می‌برم چنین است و مکاشفه‌ای که از نام هر شهید می‌برم چنین است تا چه رسد به وسعت دلتنگی‌هایم در رابطه با سالار و سیدشان که ثارالله است و وجه الله و عین الله.

و تا به خودم بر می‌گردم دلم آنقدر فراخ می‌شود که لذت داشتن یک بازیچه کوچک چند دلاری آن را پر می‌کند و تموج کفهایش از انگشتانه وجودم سر می‌رود.

و من چقدر حقیرم در فراخی و چقدر وسیعم در دلتنگی.

قبرستان، نشاط‌آور جای جهان است و گلزار شهدا حزن آورین مکان. چرا؟؟ چون در قبرستان همه خوش‌اند که کسی عزادار آنها نیست و در گلزار همه ناخوشند که چرا عاقبتشان چنین نباشد. البته نه همه‌ی همه...

دلتنگی من از جنس دلتنگی‌های رایج نسل من است و قرار نیست نسل‌های بعد هم مثل ما باشند و نمی‌توانند باشند. آلام و آرمان‌های ما شبیه به هم نیست، زمان‌های ما شبیه به هم نیستند و حتی مردم زمانهای ما شباهتی با هم ندارند. جامعه آنها جای من و امثال من نیست. عهد ما دیریست که به سر آمده است. شاید وضعیت فساد اقتصادی و اداری و اخلاقی برای بسیاری از مردم این زمانه عادی و طبیعی باشد ولی برای ما زجرآور و کشنده و مسئولیت برانگیز است. شاید ادامه دادن راه شهدا برای بسیاری از مردم، واژه‌ای منسوخ و بی‌معنا باشد ولی نسل ما با نگاه کردن به عکس هر شهید، عهد و پیمان‌های خود را به یاد می‌آورد. شاید برای خیلی‌ها، پدیده فقر و گرانی و تکاثر و زیاده‌طلبی و باندبازی و باج دادن و باج گرفتن و نان به نرخ روز خوردن و همرنگ جماعت شدن امری عادی و حتی لازم باشد ولی برای ماها غیرقابل تحمل و نابخشودنی است. شاید برای خیلی‌ها، بی‌تفاوتی و بی‌خیالی و دست‌ روی کلاه خود گذاشتن در حد یک واجب دینی، مهم و معتبر باشد ولی برای نسل اول انقلاب و دفاع مقدس، گناهی کبیره است.

هرکدام از این همه، یکی از سرچشمه‌های دلتنگی من و امثال منند و همین باعث ایجاد دلتنگی‌ها دیگر می‌شود مخصوصاً در گلزار شهدا که همنوعان و همعصران و همنسلان خود را می‌بینیم و به یاد غیرت و شهامت و رشادت آنها می‌افتیم.

کوههای اراده و اقیانوسهای غیرت در چشم ما زل می‌زنند و می‌پرسند: مگر ما مثل هم نبودیم؟ مگر ما با هم عهد و پیمان نبسته بودیم که نگذاریم حق ضعیفی پایمال شود؟ مگر ما به هم نگفته بودیم که نباید منش و روش شهدای صدر اسلام فراموش شود؟ مگر...؟ مگر...؟ بله یادآوری این همه مگر  و خاطره و عهد و پیمان دلتنگی‌های شدید به دنبال می‌آورد و ما را به انفعال و توجیه و دروغ و تجاهل وا می‌دارد آنهم در محضر کسانی که از نیت قلبی ما آگاهند. یا باید خود را به نفهمی بزنیم و ساده از کنارشان بگذریم و یا باید واقعاً به خود برگردیم و کارنامه سی ساله گذشته‌مان را مرور کنیم که در هر دو صورت محکومیم و باز چاره‌ای جز دلتنگی‌های کُشنده محتوم نداریم.

عامل دیگر دلتنگی‌ها، فقدان آن دوستان ناب و یکرنگ و با صفاست که امروزه در جامعه نمونه آنها یا پیدا نمی‌شود و یا به ارتفاع عظمت آنها نمی‌رسد. بر فرض که خیال کنیم هیچ دلیل منطقی و موجهی برای دلتنگی وجود ندارد، همین که آنها به ظاهر در کنار ما نیستند، عامل ایجاد بزرگترین دلتنگی است. امروزه کجا پیدا می‌شود دوستی که عاشقانه خودش را فدای تو بکند. آنهم نه در کلام و تعارفهای دروغین و تهوع‌آور، بلکه در عمل و ایثارگری و خود را جلو گلوله‌های دشمن قرار دادن و روی مین رفتن. دیگر کجا رفیقی پیدا می‌شود که بشود در یک برخورد کوتاه، به تمام صفحه‌های دلش پی برد و او را  کاملاً شناخت. در این عصری که همه زیر نقاب پنهان شده‌اند (و از خصوصیات رایج این روزگار است) کجا می‌شود دوستی را پیدا کرد که اگر دست در سینه گذاشت و گفت ارادت دارم به حرف او شک نکنی و مطمئن باشی که واقعاً با تمام وجود دوستت دارد و حاضر است جانش را بی‌شائبه برای تو بدهد؟؟؟؟؟؟

در این جامعه نقابدار تنها چهره‌های گلزار شهدا بی‌نقابند. آیا این درد عظیم برای ما نقابداران که عمری با آن بی‌نقابها زیسته‌ایم دلتنگی‌آور نیست؟

اگر بر فرض بحث دین و دیانت و وظائف الهی را نادیده بگیریم باز هم بحث دلتنگی‌ها به قوت خود باقی است. هرکس در هر جامعه‌ای و در هر عصری دنبال دوستان پاک و بی‌ریا و یکرنگ می‌گردد و از نیرنگ و دورنگی رنج می‌برد، همه انسانها ذاتاً با ظلم و تبعیض مخالفند حتی اگر خودشان ظالم باشند. همه انسان‌ها، قهرمانهای جان بر کف و دریا دل وطنشان را دوست می‌دارند و به آنها افتخار می‌کنند و خاطراتشان را جمع‌آوری و تبدیل به قصه و فیلم و شعر می‌کنند، بخصوص همرزمان و هم سنگران و دوستانشان و به همین خاطر دلتنگ دوستان و اسطوره‌هایشان می‌شود و ما نیز حداقل چنینیم اما دلتنگی‌های ما، صبغه دینی و الهی نیز دارد و فرهنگی بنام شهید و شهادت بر روح و جان ما حکمفرماست، دلتنگی ما برای شهدا از جنس دلتنگ شدن برای باب الحوائج‌هاست و این امری است که رنگ و حال و هوای عرفان عاشورائی به دلتنگی‌های ما می‌دهد.

با توجه به مقامی که شهدا در عالم کائنات دارند اکثر بچه‌های جبهه دلشان می‌خواست شهید بشوند ولی اگر سالم هم بر می‌گشتند خداوند را شاکر و سپاسگزار بودند که جان سالم به در برده‌اند. این حرف برای خیلی‌ها به سادگی قابل هضم نیست. چگونه می‌شود که کسی هم عاشق شهادت باشد و هم برای زنده ماندنش، دعا بخواند و شاکر خداوند باشد؟ حقیقت در امری دیگر نهفته که این تضاد را توجیه می‌کند و آن «شهید زندگی کردن» است و راضی به رضای خدا بودن. نگرانی بزرگی که در وجود دوستان شهدا موج می‌‌زند همین است که می‌دانند مرگ، همین امروز و فردا به سراغ آنها هم می‌آید و آنها که روزگاری امکان شهید شدن داشته‌اند حالا باید با مرگی طبیعی و حزن‌آور از دنیا بروند هرچند مزد مجاهدت‌های آنها در طول دوران نبرد در پیشگاه الهی محفوظ است. مرگ خواهی نخواهی می‌رسد و همه باید بروند و ایثارگرانی که با شهدا زیسته‌اند همیشه برای مرگ و رفتن آماده‌اند ولی حقیقیتاً مقام شهدا، غبطه‌آور است و این غبطه و حسرت سرخ ، طوفانی از دلتنگی‌ها را در قلب و روح همرزمان شهدا و عارفان به مقامات «شهید و شهادت» ایجاد می‌کند.

بدون شک، شهدا انتخاب شده‌اند و رهروان خود را در هر عصر و مکانی انتخاب می‌کنند ولی ادامه دادن راه شهدا هم فقط به کشته شدن در راه حق نیست، بلکه اقامه حق و عدالت هدف شهدا و راه آنها بوده است. حالا دیگر نه جنگ است، نه جبهه و شهادت؛ خواسته شهدا هم همین است ولی جنگ‌های دیگری برپاست که از جنگ اول خیلی بدتر و مخرب‌ترند. جنگ فرهنگی و اقتصادی و اداری. حالا باید تکلیفمان را مشخص کنیم. ما عضو کدام  اردو هستیم؟ اردوی حق یا باطل؟ و نگرانی ما این است که نکند عضو اردوی باطل باشیم.

شهدا اگرچه اسطوره‌های دفاعند ولی صلح کل بودند و برای ایجاد صلح و آرامش و امنیت مردم قیام کردند، حفاظت و حراست از صلح و رفاه و امنیت و آرامش مردم نیز اینک خواسته شهداست. در باغ شهادت همیشه باز است ولی این شهادت، شهادت روح است. هر کدام از ما باید در پست و مقام و موقعیت اداری و اجتماعی خود به اوج معنای شهادت برسیم تا بتوانیم خود را رهرو راه شهدا قلمداد کنیم و از عنایات آنها بهره‌مند شویم.

والسلام

محمد حسین صادقی

زمستان 88 - زرقان

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ 96/11/19
هیئت خادم الشهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی