جسته گریخته هائی درباره عرفان
با سلام و عرض ادب- این مطلب نیاز به تصحیح و ویرایش دارد. ارادتمند : هدهد
=============
نکاتی درباره عرفان
به درخواست یکی از دوستان
هوالجمیل
در حوزه های علمیه به عرفای شیعی میگویند علمای اخلاق. دلیلش را پیدا کن.
عرفان یعنی شناخت و معرفت، همین وبس، بقیه فرقه بازی است.
شناخت خود همان اندازه سخت است که شناخت خدا.
امروزه خیلی ها تا اسم عرفان میشنوند دهانشان برای طی الارض آب می افتد، ممکن است عارفی به این وسیله نقلیه رسیده باشد ولی عرفان به این معنی نیست.
درختان و کوهها و روخانه ها و غیره را جزو طبیعت هستی می دانیم خود را نه.
عرفان یعنی همسو شدن با احساس چشمه ها، رودها، درختها، پرنده ها و خود را جز هستی ندیدن.
عرفان یعنی به آرامش و لذت رسیدن در هر حال و این یعنی به خود رسیدن.
مقام عصمت و پاک شدن از رجس و پلیدی ، مخصوص به علم است و اهلبیت علم مطلقند، همه علوم بویژه هستی شناسی که شامل خود شناسی هم میشود. هر که علمش یعنی معرفتش بیشتر باشد نسبت به خطاها و لغزش ها مصونیت بیشتری دارد.
ما مسافریم، عرفان یعنی شناخت راه و مقصد و راننده و وسیله نقلیه. فقط در این صورت است که در این سفر پر خطر به آرامش و لذت می رسیم و عرفان یعنی تلاش برای رسیدن به این هدف و لذت.
* استفاده خارق العاده از نیروهای طبیعی منوط به شناخت نیروهاست و بزرگترین نیروی طبیعت خودت هستی. یعنی تا تو نباشی رسیدن به آن نیروهای غیبی و ماورائی ممکن نیست. اصل و فرع خودت هستی و تمام نیروها برای به آرامش رساندن خودت و جامعه ات خلق شده اند.
از خودت خالی شو سپس بگو یا خودم، یعنی خدا را به حق خودت سوگند بده؛ و کسی که از خودش خالی شد دیگر نیازی به خودش هم ندارد که خدا ر ا به حق خودش سوگند دهد.
عرفان یعنی به بی نییازی رسیدن.
با سلام و عرض ادب- این مطلب نیاز به تصحیح و ویرایش دارد. ارادتمند : هدهد
2
جنگ خوبه نبود اما جبهه خوب بود من مدینه فاضله ام را در جبهه دیدم. و درباره اش جائی نوشته ام...
سلوک یعنی ذره ذره خالی شدن از خود، در مراحل مختلف، در جبهه کسانی بودند (و زیاد هم بودند) که راه صد ساله را یک شبه طی کردند.
* عرفان یعنی به صلح و سازش رسیدن با خود و خدا و پدیده ها و مردم، و عارف کامل یعنی صلح کل و عرفان کامل یعنی کل صلح، و رسیدن به این صلح میسر نیست جز با جهاد اکبر، جهاد با نفس خودت و جهاد با تمام مظاهر پلیدی و پلشتی تا شهادت - چه زنده بمانی چه نمانی و شهید یعنی صلح کل و شهادت یعنی کل صلح و این یعنی عرفان سرخ...
با احمقها دوست نو ولی به آنها کمک کن.
عرفان انزوا را کنار بگذار و برای خدمت به جامعه بیا، راه حق از طریق مردم میگذرد.
در عرفان دنبال «خود»ت باش. خودت کجاست؟ پیدایش کن تا نشانت بدهم! عرفان یعنی پیدا کردن همین خود گمشده و گم کردن همان خود پیدا شده و لذت و آرامش ابدی یعنی همین.
اخلاق، عرفان عملی است و فلسفه عرفان نظری.
عرفان یعنی استفاده بهینه از زندگی
عرفان خودسازی است نه خود آزاری
نظرت درباره عرفان چیست؟ این یعنی عرفان نظری.
نظرت درباره خودت چیست؟ این یعنی عرفان عملی
تقسیم بندی معرفت به طریقت و شریعت، به همان اندازه اشتباه است که جدا کردن عقل و عشق.
تمام راههای رسیدن به معرفت هم طریقت است هم شریعت این تقسیم بندی مخصوص غیر عرفاست و با لحظه ای که عارف نیستند.
3
معرفت یعنی شناخت و ابزار شناخت تفکر است تفکر رهاست.
پایبند هیچ طریقه و مسلکی نیست. تفکر امری غریزی است مثل تمام عزائز دیگر. انسان همانگونه که غذا می خورد، فکر هم میکند. نمی شود به کسی گفت تو اسلامی فکر کن یا شیعی یا مسیحی یا هر دین دیگر. فکر و ذهن از قالب رهاست مگر اینکه از قبل به او قالب داده باشی یعنی خودت را محصور کرده باشی و شناخت خود باید از طریق خود انجام بگیرد نه از طریق آموزش هائی که به تو داده و می دهند، یعنی باید خودت برای خودت فکر کنی نه اینکه دیگران برای تو فکر کنند. فلاسفه و علمای دین نظر خود را جهت داده اند و محصوراند.
هرکس به اندازه ظرفیت عقلانی اش می تواند فکر و درک کند، بیشتر از آن بهاو بدهی نشخوار می کند.
ذکرگفتنی که نفهمی چه می گوئی بی ارزش است، ذکر و تلقین وقتی اثر دارد که ذکر را حس و لمس کنی.
اخلاق و فلسفه و عرفان با هم مرتبطند و نمی توان آنها را از هم جدا کرد، در اصل – بدون هم ناقص و باهم کاملند.
فلسفه ریشه عرفان و اخلاق میوه آن است.
البته نه هر فلسفه و اخلاقی، بلکه فلسفه بعنوان نماد تفکر و اخلاق بعنوان جلوه ظهور اجتماع و شخصی عرفان.
تکلیف عارف و عرفان در معضلات و تنگناهای اجتماعی و سیاسی مردم فریاد است نه سکوت. تکلیفش فناست و یا شهادت.
اگر یک نفر را زندانی کنیم یا در جائی او را به تمرین تفکر واداریم نمی توانیم طیران فکر و توهم و تخیل او را کنترل کنیم. مگر اینکه به او خط بدهیم. مثل عبور از کلاسهای مختلف مدرسه... وقتی که خط نباشد فکر فرد همه جای پرد و به هیچ جا نمی رسد لذا سیر و سلوکی که استاد به شاگرد می دهد باید خط فکر باشد نه اوراد نا مفهوم.
عرفان در این روزگار یعنی یک پیدا کردن یک لقمه نان حلال.
٤
اگر دیگران در کنار تو به آرامش و اطمینان وامنیت و رفاه می رسند تو عارفی.
عرفان یعنی به سعادت واقعی رسیدن در دنیا و آخرت.
انسان موجودی مدنی الطبع است که سعادت وی از طریق همزیستی مسالمت آمیز با دیگران محقق شود.
مدینه فاضله چنانکه از نامش پیداست مدینه است یعنی شهر و جامعه، انسان در جامعه به سعادت می رسد نه در اشکفت، ولی تفکر مدینه فاضله باید در ذهن تمام مردم اتفاق بیفتد.
جمع تفکرات درونی مردم مدینه فاضلۀ بیرونی است.
نه به معنی مطیع جامعه بودن و همرنگ شدن با آن، بلکه یعنی ایجاد تحول و طوفان و موج و آتشفشان عشق در جامعه.
غربی ها به مدینه فاضله می گویند اتوپیا یا یتوپیا. این کلمه یونانی از دو بخش تشکیل شده uo یعنی نه و Topos یعنی مکان لذا Ou Topos یعنی لامکان، ترجمه انگلیسی اش Utopia است. به قول ما زرقانی ها یعنی «نیست در جهان!». اما مدینه فاضله همیشه وجود داشته و دارد، گاهی در شخص متجلی میشود و گاهی در گروههای کوچک و بزرگ.
روش شناسی، جهان شناسی، انسان شناسی، و غایت شناسی جزو اصول معرفت هستند.
در هر جامعه چهار گروه وجود دارد حکام - اندیشمندان سربازان – فرمانبران، و این گروه دوم هستند که مسئولیت ساخت و مدیریت مدینه فاضله را به عهده دارند.
با اخلاق می شود به هر جا رسید (حتی به کارهای خارق العاده).
عرفانی که دستور سیر و سلوک خاصی می دهد نوعی اخلاق است آمیخته با فلسفه (تفکر).
عرفان یک سلوک فطری و جهانی و ماورائی است، منحصصر به فلسفه و مذهب خاصی نیست.
انسان آفریده نشده مگر برای عبادت، عبارت یعنی هم ستایش خدا هم خدمت به خلق و خود.
ولی جوهره اصلی عرفان و حلقه مفقوده معرفت، عشق است، عشق بی شائبه به خدا و خلق و خود، و سعادت و آرامش یعنی همین. با سلام و عرض ادب- این مطلب نیاز به تصحیح و ویرایش دارد. ارادتمند : هدهد
سلام
از زحمات و تلاشهای شما جهت روشن نگه داشتن راه و یاد شهدا تشکر میکنم
اجرکم عندالله
دعوت میکنم جهت بیشتر دیده شدن فرهنگ دفاع مقدس نتیجه تلاش ها و ثمره مصاحبه ها را در شبکه اجتماعی ویترین که بومی است منتشر فرمایید
با سپاس