فضائل الشهدا

قرارگاه سایبری سردار شهید ابوالفضل صادقی
لبیک یا حسین
فضائل الشهدا

هوالجمیل
دوستان سلام - خوش آمدید، و بعد: آنچه در این وبلاگ آمده و می‌آید تلاشی برای گردآوری خاطرات انقلاب و دفاع مقدس بویژه در شهر باستانی و مذهبی زرقان فارس است. در این راستا بارها فراخوان داده‌ایم و مراتب را از طریق نشریه محلی، پوستر و آگهی در مساجد، تریبون‌های مختلف در مجالس مذهبی، اردوهای آموزشی بسیجیان و ایثارگران، اینترنت، پیامک و تلفن و دعوتهای حضوری اعلام کرده‌ایم و از تمام مردم عزیز و ایثارگران گرانقدر زرقان خواسته‌ایم که هرگونه اطلاع و خاطره‌ای درباره شهدا و رزمندگان دفاع مقدس (ارتشی، سپاهی، جهادگر، بسیجی، و نیروهای تدارکاتی و تبلیغاتی پشت جبهه) دارند در اختیارمان بگذارند یا از طریق ایمیل hodhodzar@gmail.com و یا تلفن 09176112253 به ما اطلاع دهند تا ترتیب مصاحبه با آنها بدهیم. در همین رابطه تعدادی از عزیزان دعوت ما را اجابت کرده‌اند که مصاحبه‌های آنها را پس از پیاده سازی و نگارش و ویرایش در اینترنت گذاشته‌ایم. البته هنوز مصاحبه‌های زیادی در نوبتند که به یاری خداوند و استمداد از روح پر فتوح شهدا امیدواریم به نحو احسن و در اسرع وقت نسبت به آماده سازی آنها نیز اقدام کنیم. مجدداً از تمام عزیزان و همشهریان گرامی استدعا داریم برای ثبت خاطراتشان با ما تماس بگیرند تا هماهنگی‌های لازم برای مصاحبه با آنها به عمل آید.
از اینکه نظر شریفتان را از ما دریغ نمی کنید صمیمانه سپاسگزاریم.
والسلام
محمد حسین صادقی، زرقان فارس 00989176112253
Hodhodzar@gmail.com

طبقه بندی موضوعی
Monday, 16 Bahman 1396، 09:27 PM

نمونه مصاحبه

هوالجمیل

نمونه مصاحبه با یکی از دوستان شهید:

امروز شنبه مورخه ..... ساعت 4 عصر طبق قرار قبلی با آقای .... در پارک ... قرار داشتم. از قبل موضوع و دلیل ملاقات را به او گفته بودم. سر قرار آمده بود. خودم را معرفی کردم و بعد از سلام و علیک و کمی خوش و بش دوباره هدفم را برایش توضیح دادم. هوا ابری و کمی سرد بود، از کوله پشتی‌ام فلاسک چای را بیرون آوردم و دو تا چائی ریختم.... خوش برخورد و کنجکاو بود، تقریباً 50 ساله به نظر می‌رسید. می‌خواست بداند من برای کدام اداره یا نهاد کار میکنم، برایش توضیح دادم که......

با اجازه‌اش ضبط موبایلم را روشن کردم و بعد از معرفی خودم و زمان و مکان و علت مصاحبه، خواهش کردم که خودش را کاملاً معرفی کند و بگوید کی و چگونه با شهید ..... آشنا شده؟

بعد از معرفی خودش، گفت: در دبیرستان با هم آشنا شدیم. گفتم: کدام دبیرستان، کدام شهر؟ کدام خیابان؟ گفت: ...و...و...

گفتم: درسش چطور بود؟ گفت: خیلی زرنگ و درسخوان بود و.... و...... و ........ گفتم: شیطنت هم می‌کرد؟ با اکراه و لبخند گفت: بله ولی خیلی مؤدب بود. گفتم نمونه‌ای از شیطنتهاش رو تعریف میکنی؟ گفت: یه روز......... ....... ....... گفتم: فعالیتهای ورزشی هم داشتید؟ گفت: تا بخواهی، دو تامون عضو تیم والیبال مدرسه بودیم، .... ولی به کوهنوردی علاقه خاصی داشت، اکثر صبحهای جمعه با او و چندتا از دوستان می‌رفتیم کوه. گفتم: کدام کوه؟ گفت: کوه فلان...... حالا هم گاهگاهی به یادش با دوستان به همان کوه می‌رویم. گفتم: کاشکه می‌شد یکبار من هم همراهتان می‌آمدم. گفت: چرا نشه؟ حتماً با دوستام هماهنگ می‌کنم بهت خبر میدم. گفتم: میشه اسم دوستاتونو بفرمائید؟ گفت: بله... فلانی و ... و .... گفتم: تلفنهاشون چطور: گفت: حتماً، گفتم: ولی من زنگ بهشون نمی‌زنم خودت زحمت هماهنگی رو بکش.

ساعت 5 مصاحبه تموم شد، چندتا عکس با هم گرفتیم و خداحافظی کرد. گفتم : راستی از دوران دبیرستان با شهید عکس داری؟ گفت: آره چندتا دارم، حتماً برایت میارم. دستش را دوباره به گرمی فشردم و خداحاافظی کردیم.

او رفت و من فلاسک و استکانها را جمع کردم، حس و حال خوبی داشتم. فکر کردم چقدر زندگیم تغییر کرده و چه ماجراهای جدیدی برایم اتفاق افتاده و چه دوستان جدیدی تاکنون پیدا کرده‌ام و تا آخر این تفحص پیدا خواهم کرد ..... .... ..... خالصانه، از شهید تشکر کردم.  

بازگشت به صفحه نخست

موافقین ۰ مخالفین ۰ 96/11/16
هیئت خادم الشهدا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی